شما وقتی در زندگی با مشکلی مواجه می‌شوید یا از چیزی خشمگین می‌شود یا احساس اندوه می‌کنید، با چه کسی درد دل می‌کنید؟ (همین ابتدای یادداشت بگویم که این ترکیب «درد دل» است نه «دردودل»! تو را به جان هر کسی که دوست دارید ننویسید دردودل. ترکیب «درد دل» خود از نگاه دستور زبان فارسی، ترکیبی اضافی(مضاف و مضاف‌الیه) است که نوع آن نیز «اضافه تخصیصی» است؛ یعنی «درد»ی که مختص «دل» است؛ اما ترکیب غلط «درد و دل» تنها معطوف کردن دو اسم به یکدیگر است که هیچ معنای واحدی را به ذهن متبادر نمی‌کند.) سریع گوشی تلفن را برمی‌دارید یا با دوستی قرار ملاقات می‌گذارید تا احساسات خود را تخلیه کنید؟ می‌دانم آدم‌ها با درد دل کردن احساس سبکی می‌کنند اما درد دل کردن با دیگران همیشه هم مفید نیست. مخصوصن اگر فرد مقابل احساسات شما را درک نکند، به جای اینکه آرام شوید، بر خشم و ناراحتی‌تان افزوده خواهد شد. خیلی از افراد هم به دلیل اینکه اشراف کافی بر مشکل شما ندارند، با ارائه‌ی راه‌حل‌های اشتباه، وضعیت شما را بدتر خواهند کرد.

یک مسئله‌ی دیگر هم در ارتباط با درد دل کردن وجود دارد. شما نمی‌توانید مطمئن باشید طرف مقابل، رازنگه‌دار خوبی است یا نه. ممکن است در آینده، حرف‌های شما را جایی که نباید، بازگو کند و برای شما دردسر ایجاد کند.

یکی از مهم‌ترین دلایل من برای نوشتن، همین درد دل کردن است. من هیچ‌وقت نمی‌توانستم از ناراحتی‌هایم با دیگران حرف بزنم. با اینکه در اطرافم آدم‌هایی بودند که مشتاق شنیدن حرف‌های من بودند، اما من توانایی بازگو کردن آنچه باعث ناراحتی‌ام شده را نداشتم. پس شروع به نوشتن احساسات منفی‌ام کردم. خودم را آزاد می‌گذارم و هیچ محدودیتی برای خودم قائل نمی‌شوم. هرچه در دلم تلنبار شده را در قالب کلمات بیرون می‌ریزم. هرچه‌قدر که دلم بخواهد غر می‌زنم و به زمین‌وزمان بدوبی‌راه می‌گویم. خوش‌بختانه آب در دل کاغذ تکان نمی‌خورد و صبورانه به تمام حرف‌هایم گوش می‌دهد.

با نوشتن تمام احساسات منفی و بدی درونم را تخلیه می‌کنم و احساس آرامش می‌کنم. این‌گونه هم درد دل می‌کنم و خودم را خالی می‌کنم و هم مطمئنم کسی از حرف‌هایم سوبرداشت نمی‌کند یا آن‌ها را علیه خودم استفاده نمی‌کند. اگر شما هم از نوشتن برای درد دل کردن استفاده کرده‌اید، از تجربه‌ی خودتان برایم بنویسید.