اولینباری که لذت خلقکردن را چشیدم، هشتساله بودم. یک داستان کودکانه نوشتم. برایش نقاشی کشیدم. جلدی برای آن تهیه کردم و داستانم را بهصورت یک کتاب کوچک درآوردم. به چیزی که تولید کرده بودم، نگاه میکردم و احساس شادی و شوق زیادی داشتم. وقتی داستانم را برای پدر و مادرم خواندم، خیلی مرا تشویق کردند. اما لذت من بیشتر درونی بود نه بهخاطر تشویق و تأیید دیگران. من احساس رضایت عمیقی را در آن روز تجربه کردم که با هیچ لذت دیگری قابل مقایسه نبود. مدتهای زیادی این شادی و رضایت همراه من بود.
من لذت خلقکردن را تجربه کردم. چیزی به دنیا اضافه کردم که قبل از آن وجود نداشت و همین لذت آفرینش بود که تا این حد مرا شاد و راضی کرد. نمیدانم آیا شما هم به این موضوع فکر میکنید که چه افرادی بیشتر در زندگی احساس خوشبختی میکنند و از زندگیشان راضی هستند. البته منظورم احساس خوشبختی زودگذری که در اثر روابط عاطفی، پیشرفت شغلی، دستاوردهای مالی، سفرهای مختلف، مهمانیهای آنچنانی و... ایجاد میشود نیست؛ چون عمر این نوع شادیها کوتاه است و لذت عمیق و پایداری ایجاد نمیکند.
چند وقتی است که در زندگی آدمهای اطرافم دقیق شدهام. تعداد کمی را دیدهام که واقعن توانسته باشند از زندگیشان لذت ببرند و به احساس خوشبختی و رضایت عمیق برسند. به نظرم نکتهای که در تمام این افراد مشترک است، «آفریننده بودن» است. نویسندگان،نقاشان، شاعران، موسیقیدانان و هر فردی که به نحوی چیزی خلق میکند، احساس لذت بیشتری تجربه میکند.
و من این لذت آفرینش را در نوشتن یافتهام. مهم نیست که نوشتهام چیست، شعر مینویسم یا داستانک یا کاریکلماتور یا مقاله و یا حتا یادداشتهای روزانه. آنچه اهمیت دارد احساسی است که در اثر نوشتن در من بهوجود میآید. من چیزی را به این دنیا اضافه میکنم که قبلن نبوده و این آفرینش، شوق عظیمی در دلم برپا میکند. نمیدانم علت علمی این موضوع چیست اما از نظر من چون همهی ما قسمتی از روح آفریدگار را در وجود خود داریم، فقط وقتی لذت عمیق را تجربه میکنیم که دست به آفرینش میزنیم و قسمتی از روح خود را در آفریدهی خود بهجا میگذاریم.آفرینش به زندگی معنا میبخشد و انگیزهی زیستن را تقویت میکند.
*نظر شما چیست؟ آیا تا به حال لذت آفرینش را تجربه کردهاید؟
دیدگاه خود را بنویسید