دوستی میگفت: «دو ساله مینویسم، ولی نه به جایی رسیدم، نه شناخته شدم. حتماً استعداد ندارم.» بماند که من چهار سال است مینویسم و به جایی نرسیدم. اصلاً مگر حتماً باید به جایی رسید؟
باد میوزد میان موهایم؛ لذتی کوچک میدود زیر پوستم، اما اضطرابی پابهپا، حسم را میتباهد. کشیده میشوم به سالهای دور، وقتی که پاییز را دوست میداشتم. خنکای لطیفش پوستم را غلغلک میداد...