بایگانی نوشتهها
چرا روزانهنویسی مهمتر از خاطرهنویسی است؟ | اهمیت نوشتن یادداشت روزانه
چند روز قبل خانمی از اقوام مهمان ما بود. داشت برای مادرم خاطرهای تعریف میکرد. من بارها این خاطره را شنیده بودم و جزء به جزء آن را از بَر بودم. اما در کمال تعجب دیدم که این بار، آن خانم خاطرهاش را با پایانی متفاوت تعریف کرد. پایانی که صدوهشتاد درجه با چیزی که قبلاً شنیده بودم، تفاوت داشت. قبلاً درمورد اینکه ذهن با گذر زمان، خاطرات را دستکاری میکند، شنیده بودم. اما تجربه کردن آن بهصورت زنده تا به حال برایم اتفاق نیفتاده بود.
پزشکی که از مدرسهی نویسندگی فارغالتحصیل شد
مدیر کلینیک گفت: «اگه شرایط منو نپذیری، نمیتونیم با هم کار کنیم.»من با عصبانیت جواب دادم: «به جهنم! از اولشم نمیخواستم با شما کار کنم.»
کاریکلماتور چیست و چگونه تعریف میشود؟
برای شناخت کاریکلماتور، ابتدا باید این واژه را تعریف کنیم و بدانیم منظور از کاریکلماتور چیست. طی این مدتی که کاریکلماتور مینویسم، با جملات زیادی مواجه شدهام که هیچکدام کاریکلماتور نبودهاند.
چگونه جملات کوتاه خواندنی بنویسیم؟
سالها قبل از اینکه بهصورت جدی به نوشتن بپردازم، جملههای کوتاهی مینوشتم و در صفحهی اینستاگرامم به اشتراک میگذاشتم. این جملات موردعلاقهی مخاطبانم بود و بازخوردهای خوبی از آنها میگرفتم.
چگونه با نوشتن از رنج خود کم کنیم؟
سیزده اسفند سال ۱۳۹۹ مادربزرگم فوت کرد. مرگ او برایم ضربهی بزرگی بود اما باعث شد به خودم بیایم و بیندیشم با بقیهی زندگیام میخواهم چه کنم. شغلم را که دوستش نداشتم رها کردم و به علاقهی همیشگیام (نوشتن)، روی آوردم.
100 اشتباه رایج در مسیر نویسندگی| بخش دوم
در بخش اول این مقاله، بیست اشتباه را بررسی کردیم. در این پست به بیست اشتباه بعدی میپردازیم.
آموزههایی از وبلاگنویسی
دو سال قبل، زمانی که تازه نوشتن را آغاز کرده بودم؛ در یک دورهی آموزشی شرکت کردم. قرار شد استاد به تمرینهایمان با عدد صفر و یک نمره بدهد. برای نخستین تمرین استاد برایم نوشته بود: «هم صفر، هم یک. کاش کمی بیشتر مینوشتی. فکرهای نو با بیشتر نوشتن شکل میگیره.»
اشتباه بزرگی در نوشتن که باعث میشود هرگز نویسنده نشوید
تب داشتم. سرم سنگینی میکرد و درد استخوان امانم را بریده بود. فقط دلم میخواست بخوابم اما کشیک اورژانس بودم و باید وظایفم را انجام میدادم. تعداد ورودیهای دورهی ما خیلی کم بود، بنابراین کسی نبود که بتوانم از او درخواست کنم جایم را پر کند.
کتاب «چگونه نویسنده شویم؟»| فصل پنجم
آتنا پس از یک ماه تلاش بیوقفه، امروز با استاد دیدار میکرد. وقتی وارد دفتر شد، استاد داشت کتاب میخواند. کنجکاو شد بداند چه کتابی است. استاد فهمید. لبخند زد و گفت: «این یه کتاب در مورد اینستاگرامه. میدم بهت تا بخونی. خیلی میتونه بهت کمک کنه تا دید وسیعتری نسبت به اینستاگرام و نحوهی کار در اون پیدا کنی. این یه ماه چهطور بود؟ خوب پیش رفتی؟»