- دیگه از ما گذشته.- بعد پنجاه سال توقع داری عوض بشم؟- من مَردَم (زنم)، نمیتونم این کارو بکنم.- من همینطور که هستم، خوبم.- تو این سن تو دیگه باید به فکر نماز و روزهم باشم.
«مارتین ایدن» جوانی است نوزدهساله و بسیار فقیر. او ملوان است و گاهی به سفرهای دریایی میرود. زندگیاش صرف نوشیدن، ارتباطات سطحی با زنها و دعواهای خیابانی میشود. شاید بتوان گفت او نمونهی یک جوان لات و لاابالی است. یک روز پسری را از دعوایی نجات میدهد و به این واسطه با خانوادهی پسر آشنا میشود.
دوستی میگفت: «من اگر نوشتههایم را جایی ببینم، نمیتوانم تشخیص دهم که خودم آنها را نوشتهام.» راست میگفت. تفاوتی در لحن و زبان متنهایی که در فضای اینترنت منتشر میشود یا حتا کتابهای چاپشده، وجود ندارد؛ انگار همهی این متنها را یک نفر نوشته است.
در کتاب «کتابفروشی گمشده»، به ترکیب جالب «کارآگاه ادبی» برخوردم. در این داستان، کارآگاه ادبی به کسی گفته میشود که دنبال نسخههای قدیمی و کمیاب کتابها میگردد. اما من این عبارت را برداشتم و معنای تازهای به آن بخشیدم. در نگر من، هر نویسندهی خوبی باید کارآگاه ادبی هم باشد. ویژگیهای این نویسنده-کارآگاه به شرح زیر است:
شش ماه بود که آتنا نوشتن را آغاز کرده و پیشرفت زیادی هم کرده بود، اما هر چه جلوتر میرفت، بیشتر درک میکرد که دنیای نوشتن چقدر وسیع است و یادگیری هیچ پایانی ندارد. مشتاق بود ببیند امروز استاد چه نکتهای به او میآموزد. آتنا وارد دفتر شد. استاد سخت در حال نوشتن بود.
این روزها نظیر این جمله را زیاد میشنوم: «من همونجوری که حرف میزنم، مینویسم.» و به این کار افتخار هم میکنند. خب، خسته نباشی دلاور. یکی هم پیدا نمیشود از این دوستان بپرسد اگر نوشتن همان حرف زدن است، پس چرا همهی آدمها نویسنده نمیشوند؟ این میان تکلیف «هنر نویسندگی» چه میشود؟