دوستی میگفت: «من اگر نوشتههایم را جایی ببینم، نمیتوانم تشخیص دهم که خودم آنها را نوشتهام.» راست میگفت. تفاوتی در لحن و زبان متنهایی که در فضای اینترنت منتشر میشود یا حتا کتابهای چاپشده، وجود ندارد؛ انگار همهی این متنها را یک نفر نوشته است.
در کتاب «کتابفروشی گمشده»، به ترکیب جالب «کارآگاه ادبی» برخوردم. در این داستان، کارآگاه ادبی به کسی گفته میشود که دنبال نسخههای قدیمی و کمیاب کتابها میگردد. اما من این عبارت را برداشتم و معنای تازهای به آن بخشیدم. در نگر من، هر نویسندهی خوبی باید کارآگاه ادبی هم باشد. ویژگیهای این نویسنده-کارآگاه به شرح زیر است:
شش ماه بود که آتنا نوشتن را آغاز کرده و پیشرفت زیادی هم کرده بود، اما هر چه جلوتر میرفت، بیشتر درک میکرد که دنیای نوشتن چقدر وسیع است و یادگیری هیچ پایانی ندارد. مشتاق بود ببیند امروز استاد چه نکتهای به او میآموزد. آتنا وارد دفتر شد. استاد سخت در حال نوشتن بود.
این روزها نظیر این جمله را زیاد میشنوم: «من همونجوری که حرف میزنم، مینویسم.» و به این کار افتخار هم میکنند. خب، خسته نباشی دلاور. یکی هم پیدا نمیشود از این دوستان بپرسد اگر نوشتن همان حرف زدن است، پس چرا همهی آدمها نویسنده نمیشوند؟ این میان تکلیف «هنر نویسندگی» چه میشود؟
«نیتن فاول» نویسندهی معروفی است که پس از انتشار سه رمان موفق، ناگهان اعلام میکند از دنیای نویسندگی کنارهگیری خواهد کرد. او برای زندگی به جزیرهی دورافتاده و عجیبی به نام «بومون» میرود. بیست سالی میشود که هیچکس خبری از «نیتن» ندارد...
گفت: احساس میکنم قبلاً که تازه نوشتن را شروع کرده بودم، بهتر و زیباتر مینوشتم.گفتم: منظورت از زیبایی چیست؟گفت: نوشتههایم پُراحساس بودند. دلنوشتههای خوبی مینوشام.گفتم: اشتباهت همینجاست. آن نوشتهها نهتنها زیبا نبودند، بلکه ارزشی هم نداشتند.گفت: منظورت را متوجه نمیشوم.