دکتر نون چه کسی را دوست داشت؟
با مرگ آغاز میشود. زن دکتر «نون» مرده و او جنازهاش را دزدیده و به خانه برده است. از داستانهایی که «مرگ» نقش کلیدی در ان بازی میکند فراریام. میدانم که نباید بخوانمش؛ که اگر بخوانمش، گرفتارش میشوم. اما جادوی کتاب مرا به خود میخواند. با خودم میگویم: «چند صفحهاش را میخوانم و دیگر ادامه نمیدهم». میخوانم و میخوانم، و چشم که باز میکنم به پایان کتاب رسیدهام.