کتاب

دکتر نون چه کسی را دوست داشت؟

دکتر نون چه کسی را دوست داشت؟

با مرگ آغاز می‌شود. زن دکتر «نون» مرده و او جنازه‌اش را دزدیده و به خانه برده است. از داستان‌هایی که «مرگ» نقش کلیدی در ان بازی می‌کند فراری‌ام. می‌دانم که نباید بخوانمش؛ که اگر بخوانمش، گرفتارش می‌شوم. اما جادوی کتاب مرا به خود می‌خواند. با خودم می‌گویم: «چند صفحه‌اش را می‌خوانم و دیگر ادامه نمی‌دهم». می‌خوانم و می‌خوانم، و چشم که باز می‌کنم به پایان کتاب رسیده‌ام.
نگاهی به کتاب «مارتین ایدن»

نگاهی به کتاب «مارتین ایدن»

«مارتین ایدن» جوانی است نوزده‌ساله و بسیار فقیر. او ملوان است و گاهی به سفرهای دریایی می‌رود. زندگی‌اش صرف نوشیدن، ارتباطات سطحی با زن‌ها و دعواهای خیابانی می‌شود. شاید بتوان گفت او نمونه‌ی یک جوان لات و لاابالی است. یک روز پسری را از دعوایی نجات می‌دهد و به این واسطه با خانواده‌ی پسر آشنا می‌شود.
چرا نویسنده‌ها خودکشی می‌کنند؟

چرا نویسنده‌ها خودکشی می‌کنند؟

می‌پرسد: «چرا نویسنده‌ها خودکشی می‌کنن؟» جواب می‌دهم: «چون اونام آدمن. آدما به هزار و یک دلیل خودکشی می‌کنن. نویسنده‌هام از این قاعده مستثنی نیستن.» قانع نمی‌شود. من هم تلاشی برای قانع کردنش نمی‌کنم. اصلاً من‌و سننه. من که گوگل نیستم. خودش برود تحقیق کند و پاسخ سؤالش را بیابد. می‌خواهم بروم سراغ خواندن کتاب «مارتین ایدن».
نگاهی به کتاب طوطی یا لوئیزیتو- یک داستان عشقی

نگاهی به کتاب طوطی یا لوئیزیتو- یک داستان عشقی

«آنسلما» زنی است در آستانه‌ی هفتاد سالگی که تنها زندگی می‌کند. پیش‌تر معلم بوده و به دلیل سیلی زدن به یکی از دانش‌آموزان از مدرسه اخراج شده است. سال‌ها پیش شوهرش را از دست داده و رابطه‌ی خوبی با فرزندان و نوه‌هایش ندارد. زندگی آنسلما تهی و خالی از شور می‌گذرد تا این‌که در زباله‌ها یک طوطی پیدا می‌کند. پرنده را با خود به خانه می‌برد و او را «لوئیزیتو» می‌نامد.
اول کتاب بخوانیم یا اول فیلم ببینیم؟

اول کتاب بخوانیم یا اول فیلم ببینیم؟

یازده‌ساله که بودم کتاب «بابالنگ‌دراز» را خواندم و خیلی هم از آن لذت بردم.  یک سال بعد شبکه‌ی دو سیما شروع به پخش انیمیشنی کرد که براساس این کتاب ساخته شده بود. این انیمیشن برای بچه‌های آن زمان بسیار جالب بود، اما برای من که کتاب را خوانده بودم، جذابیتی دو چندان داشت...
نگاهی به کتاب «رمل هندسی آفتاب‌گردان»

نگاهی به کتاب «رمل هندسی آفتاب‌گردان»

در کلاس «شعر» هستم. استاد از «نسرین جافری» سخن می‌گوید. اسمش را تا به حال نشنیده‌ام، اما شعرهایش به دلم می‌نشیند. در گوگل جست‌وجو می‌کنم. جافری شاعری اهل لرستان است. شعرهایش بارها در مطبوعات کشور چاپ شده و کتاب‌های زیادی از او منتشر شده است. من که همیشه اهل شعر بوده‌ام چطور نمی‌شناسمش؟
روزنوشت‌های من
عضویت خبرنامه
عضو خبرنامه ماهانه وب‌سایت شوید و تازه‌ترین نوشته‌ها را در پست الکترونیک خود دریافت کنید.
آدرس پست الکترونیک خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...

ارتباط با من

می توانید با من از طریق ایمیل یا دایرکت اینستاگرام در ارتباط باشید.

mitra.jajarmi@yahoo.com