تعریف واژهی مینیمال
قبل از پرداختن به موضوع داستان مینیمال، لازم است تعریفی عام از واژهی مینیمال ارائه دهیم: سادهگرایی یا مینیمالیسم یا کمینهگرایی یا هنر کمینه یا هنر موجز یک مکتب هنری است که اساس آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان و روشهای ساده و خالی از پیچیدگیهای معمول فلسفی یا شبه فلسفی بنیان گذاشته است.
مینیمالیسم در ادبیات، سبک یا اصل ادبی است که بر پایه فشردگی و ایجاز بیش از حد محتوای اثر بنا شده است. هنرمندان مینیمالیسم در فشردگی و ایجاز تا آنجا پیش میروند که فقط عناصر ضروری اثر، آن هم در کمترین و کوتاهترین شکل، باقی بماند. به همین دلیل کمحرفی از مشخصترین ویژگیهای این آثار است.
داستان مینیمال
داستان مینیمال یا داستانک معمولاً کوتاهترین حالت روایت داستان، و غالباً در پی یک کشف ضربهزننده است؛ این کشف خواننده را با ایجاد شوک یا تمسخری غافلگیر میکند. به این نوع داستانها، داستان ناگهانی، داستان لحظه، داستان برقآسا، داستان آتشین، داستان کارتپستالی، داستان کوتاه کوتاه و داستان طرحوار هم گفته میشود.
در دههی ۱۹۶۰ میلادی جنبش مینیمالیسم در بیشتر هنرها از موسیقی و ادبیات تا نقاشی و هنرهای تجسمی راه پیدا کرد و از سادگی و روشنی بیان و روشهای ساده برای خلق آثار هنری بهره گرفت. در ادبیات داستانی نیز short short story یا داستان خیلی کوتاه جای خود را به عنوان یک جریان باز کرد که در اصطلاح به آن داستان مینیمال(داستانک) میگویند. همانطور که مینیمالیسم بهعنوان سبک زندگی، جایگزینی است در برابر زندگی مصرفگرایانه، در داستان مینیمال هم نویسنده باید از درازگویی و کلیگویی بپرهیزد و از بیان جزئیات کماهمیت دوری کند.
اگر داستان کوتاه طبق تعریف ادگار آلنپو در یک نشست خوانده میشود، داستان مینیمال، باید در یک و در موارد نادری، سه تا پنج دقیقه خوانده شود. اگر «داستان کوتاه» برشی از زندگی است، «داستان مینیمال»، برشی ناگهانی و بسیار محدودتر از زندگی است و باید چنان کوتاه باشد که تأثیر احساسیاش قوی بهنظر برسد. مرکز ثقل این داستان، یک شخصیت یا یک رخداد است. اگر در داستان کوتاه، حداکثر فقط نگاه شخصیت متحول میشود (و نه کاراکترش)، در داستان مینیمال، همین هم ممکن است پیش نیاید. با اینحال باید دلمشغولیها، نگرانیها و دغدغههای انسان را به نمایش بگذلرد. پدیدههایی مانند عشق، سرخوردگی، امید و مرگ را.
ریشهی تاریخی داستان مینیمال در حکایتهای قدیم بشر است؛ مثلاً در «گلستان» و «جوامعالحکایات» ایران و «قصههای کامرون» در ایتالیا گردآوری شده توسط بوکاچیو و «قصههای کانتربری» که به همت «جفری چادسر» گردآوری شده بود و نیز تا حدی «کلیله و دمنه» و «هزار و یک شب»، کارهایی که امروز آنها را داستان میدانند.
مینیمالیسم میکوشد زبان غیر ضروری اثر را حذف کند، زبانی که مانع تفسیر خواننده میشود و در نقاشی یا نمایشنامه، در موسیقی یا نثر، حذف هنرمند ار اثر یا نبود صدای مشخص یک راوی مسلط، هدف اصلی مینیمالیسم است. نویسندهی مینیمالیسم چه از طریق گرایش به راوی اولشخص، چه از طریق شخصیتهای قوی روایتگر و تغزلهای مبتنی بر خیال، لحظات خاصی را به نمایش میگذارد که در روایت خلاصه شده و عاری از تفسیر راوی است. سبک مینیمالیسم، این امکان را فراهم میکند تا اثر به شکلهای متنوعی تفسیر شود و در این راه مخاطب میتواند از تجربههای شخصی خود کمک بگیرد.
جزئیات مینیمالیستی که از زبان راوی بهدست میآید، موجب میشود تا خواننده حس کند جزئی از داستان است. در این سبک، تنها بخشی از جزئیات در اختیار ما قرار میگیرد و ما ناچاریم به داشتههای شخصی راوی اعتماد کنیم. نویسندهی داستان مینیمال، خواننده را مستقیماً به ورطهی صحنهی داستان میاندازد، بیآنکه جزئیات امر را در اختیارش بگذارد و یا راهنماییاش کند.
«او هنری» در تعریف داستان کوتاه کوتاه (داستانک) میگوید: «یک داستان مینیاتوری که در کمتر از دوهزار کلمه و یا کمتر سعی دارد که بر یک وضعیت و مردم درگیر در آن وضعیت روشنایی درخشان آشکارکنندهای بیفکند. پایان داستان کوتاه کوتاه هم چون یک حلقه به آغاز آن بازمیگردد. داستان کوتاه کوتاه باید فشرده باشد، یک دورهی کوتاه زمان درهم فرورفته را دربر گیرد، از حداقل تعداد ممکن کلمه و شخصیتهای داستانی استفاده کند و هر کلمهای از آن باید برای هدفی آورده شده باشد.»
خلق داستانهای مینیمال را درواقع نوعی واکنش نسبت به جامعهی مدرن و صنعتی امروز میدانند. در تعریف دیگر، داستانکها بنابر احتیاج زمان خلق شدهاند. از دیدگاه جامعهشناختی هم، میتوان داستانک را یکی از فرآوردههای هنری مدرنیسم برشمرد. کوچکسازی، سرعت بالا، کمبود وقت، بحث کوچک و مختصر کردن اشیا و مفاهیم، همچنین قطعه قطعه شدن امور از جمله در معماری و آپارتماننشینی بهعلاوه تخصصی شدن امور و مفاهیمی که اجزای اصلی زندگی مدرن را هستند، این جریان را به یکی از پرطرفدارترین قسمتهای ادبیات داستانی که در مجلات و روزنامهها به شکل روزانه تولید و خوانده میشود، تبدیل کرد.
انواع داستان مینیمال
داستان فلش، داستانک یا داستان کوتاه کوتاه قالبی در داستاننویسی است که در چند خط یا حداکثر یک صفحه نوشته میشود و در پی یک کشف ضربهزننده است. این کشف میتواند در غافلگیر کردن خواننده و ایجاد شوک، شوخی و یا نمایش لحظهای زیبا باشد. در فارسی میتوان آن را «داستان ناگهان»، «داستان لحظه» و داستان «آنی» ترجمه کرد.
انواع داستانک
داستان کوتاه کوتاه: زیر ۲۵۰ کلمه
داستان برقآسا: بین ۲۵۰ تا ۷۵۰ کلمه
داستان ناگهانی: بین ۷۵۰ تا ۲۰۰۰ کلمه
ویژگیهای داستان مینیمال
در این نوع داستان، تکیهی نویسنده بر پیام معمولاً پنهان و غیر مستقیم و هدف خاصی است که از نوشتن دارد. این پیام و هدف هرچه موجزتر بیان و منتقل گردد؛ نویسنده موفقتر عمل کرده است. در داستان مینیمال (داستانک)، مجالی برای پردازش شخصیتهای داستانی نیست. حتا معمولاً کوچکترین اطلاعاتی از شخصیت نداریم و نیازی هم به دانستن نداریم. شخصیتها نه عمیق، بلکه خیلی ساده مطرح میشوند. همچون روایت سادهی خود داستان. در مینیمالیسم، تکیهی اصلی بر حادثه و ماجرای داستانی است. یک حادثه و اتفاق آنی و لحظهای. این حادثه در یک لحظه رخ میدهد و به پایان میرسد.
۱.کمحجمی
اولین و مهمترین ویژگی متمایزکننده داستانهای مینیمالیستی از سایر انواع داستان، حجم کوتاه آنهاست. درباره حجم دقیق اینگونه داستانها اتفاق نظر وجود ندارد. شاخص کمحجم بودن در نظر گروهی، تعداد واژههایی است که در داستان بهکار میرود؛ مثلاً جیمز توماس در مجموعه داستانهای «بهترین بچههای عالم» داستانهایی را که بین ۲۵۰ تا ۷۵۰ کلمه دارند، جمعآوری کرده است؛ یا استیو ماس در سال ۱۹۸۷ مسابقه داستاننویسی ۵۵کلمهای را اعلام و درخشانترین آنها را در مجموعهای به نام «داستانهای ۵۵کلمهای» منتشر کرد. از نظر جی.دبلیو.توماس داستانهای کوتاه کوتاه، داستانهایی هستند که بیش از هزار کلمه نداشته باشند. او داستانهای بین ۳۰۰ تا ۱۰۰۰ کلمه را فلاشفیکشن و داستانهای ۱۰ تا ۳۰۰ کلمه را میکروفیکشن مینامد. تعداد واژگان داستانک در کتاب راهنمای ادبیات نوشته هیو هلمن و ویلیام هارمن ۵۰۰ تا ۲۰۰۰ واژه دانسته شده است.
کوچکی حجم داستانهای مینیمال تنها امری کمّی نیست، بلکه ناشی از خصوصیات کیفی است که آن را از رمان یا داستان کوتاه جدا میکند؛ مثل کیفیت طرح داستان و چگونگی بهکارگیری عناصر داستان. به تعبیر دیگر، کوتاهی ظاهری داستانهای مینیمال، ناشی از کوتاهی تصاویر ارائهشده، کوتاهی زمانی که حادثه در آن اتفاق میافتد، محدودیت تعداد شخصیتها، محدودیت مکان و... هم هست.
۲.طرح ساده و بدون پیچیدگی
پیرنگ یا طرح یکی از عناصر مهم داستانهای معاصر بهشمار میرود. ساختمان همهی طرحها از سه بخش آغاز، میانه و پایان تشکیل میشود. هر طرح معمولن با واقعهای شروع میشود. این واقعه در میانه بسط و گسترش مییابد و سرانجام در پایان به اوج خود میرسد.
یکی از تفاوتهای مهم سه گونهی داستانی (رمان، داستان کوتاه، داستان کوتاه کوتاه)، میزان پیچیدگی پیرنگ آنهاست. طرح رمان معمولاً پیچیدهتر است و در آن عناصری همچون واقعه، کشمکش، گرهافکنی، تعلیق، نقطه اوج، گرهگشایی و... به شکل جدی وجود دارد که گاه بعضی از آنها بارها تکرار میشوند. در داستان کوتاه نیز این عناصر کموبیش وجود دارند، اما کاربرد آنها به اندازهی رمان فراوان نیست، اما طرح در داستانهای کوتاه کوتاه (مینیمال) بسیار ساده است؛ زیرا اینگونه داستانها آغاز و پایانی نزدیک به هم دارند و در آنها همهی عناصر طرح، امکان حضور نمییابند؛ گاهی اول و گاهی آخر داستان حذف میشود؛ گاه تعلیقی شکل نمیگیرد و یا کشمکشی میان شخصیتها رخ نمیدهد. اگر پیچشی در آنها وجود داشته باشد، معمولاً در پایان داستان دیده میشود. پایان اینگونه داستانها نیز معمولاً بهصورت باز است تا خواننده با توجه به ذهنیت خود در تکمیل آن مشارکت داشته باشد.
۳.بیپیرایگی زبان
زبان اینگونه داستانها باید از چنان قدرتی برخوردار باشد که بتواند محدودیتهای ناشی از کمبود شخصیتها و حادثهها را جبران کند. از این رو در داستانکها معمولاً واژهها با دقت انتخاب و بهجا بهکار برده میشوند. بهعلاوه زبان در اینگونه داستانها بیپیرایه و شفاف است که در آن کلمهها معنای حقیقی خود را دارند. در این داستانها وازههای پرتجمل و متکلّف جایگاهی ندارند و نویسنده تلاش میکند با گزینش و بهکارگیری زبان ساده و رسا، وقایع را پیش چشم خواننده مجسّم کند. یکی از تفاوتهای مهم حکایات قدیمی با داستانهای مینیمال معاصر همین نکته است. حکایات قدیمی از جهت حجم با داستانکهای معاصر شباهت دارند، اما زبان بسیاری از آنها ساده نیست.
ریموند کارور نویسنده برجستهی مینیمالیسم میگوید: «میتوان در یک داستان کوتاه به زبانی معمولی، اما دقیق دربارهی مسائل و اشیای معمولی نوشت و قدرتی عظیم و حتا حیرتانگیز به اشیا (مانند صندلی، پردهی پنجره، چنگال، سنگ یا گوشواره یک زن) داد. میتوان یک خط از از گفتوگویی بهظاهر بیآزار را نوشت و کاری کرد که پشت خواننده بلرزد.» البته، بیپیرایگی زبان، مانع از آن نیست که نویسنده به زبانی تصویری دست یابد. همین زبان ساده میتواند تصویرآفرین باشد؛ بهطوری که خواننده داستان را در برابر چشمانش ببیند. بنابراین، نوشتن در این سبک؛ یعنی نشان دادن ملموس وقایع. گرایش بسیاری از داستاننویسان معاصر به کاربرد زمان حال در داستان نیز از همین امر ناشی میشود؛ زیرا روایت زمان حال به تصویری شدن داستان کمک میکند.
۴.واقعگرایی
داستانهای مینیمال داستانهایی رئالیستی محسوب میشوند. نویسندگان اینگونه داستانها اغلب میکوشند توجه خوانندگان را به عادیترین و ملموسترین تجربههای زندگی و واقعیاتی که برای آنها عادی شده، جلب کنند و به نگاه خواننده در مسائل حیات انسانی عمق بیشتری ببخشند. از این رو، درونمایهی اینگونه داستانها، اغلب مسائل عینی زندگی بشر امروز است. البته این نوع ادبی ظرفیت آن را دارد که روایتگر وقایع ذهنی و روانی نیز باشد، زیرا این قالب برای روایت کردن لحظهها است و مانعی ندارد که این لحظهها تجربههای شاعرانه یا عارفانه باشند که بسیاری از آنها فراواقعی هستند.
۵.محدودیت صحنهپردازی
صحنهپردازی چگونگی بهتصویر کشیدن زمان و مکانی است که عمل داستانی در آن واقع میشود. در داستانهای مینیمال مجال زیادی برای صحنهپردازی وجود ندارد. از این رو برشی از زمان و مقعیتی از مکان بهصورت کلّی و گذرا طرح میشود که عمومن از لابهلای گفتوگوی شخصیتها فهمیده میشود. بهعلاوه زمانی که وقایع چنین داستانهایی در آنها اتفاق میافتد، بسیار کوتاه است و مکان وقوع حوادث نیز معمولاً ثابت است و کمتر تغییر مییابد. داستانکهای موفق بهرغم کوتاهی زمان و کوچکی مکان آنها، میتوانند جهانی را که القا میکنند، جهان یک رمان باشد. اینگونه داستانها را به ماده منفجرهای تشبیه میکنند که در فضایی کوچک، انفجاری بزرگ ایجاد میکند. شاید یکی از عوامل تأثیرگذاری آنها نیز همین امر باشد.
۶.محدودیت تعداد وقایع و شخصیتها
ساختار داستانهای مینیمالیستی معمولاً بر یک شخصیت یا یک واقعهی خاص بنا نهاده شده است و نویسنده به جای دنبال کردن سیر تحوّل شخصیت، یک لحظهی خاص از زندگی او را به نمایش میگذارد. به دلیل کوتاهی این داستانها شخصیتهای کمتری در آنها حضور دارند که اغلب تعداد آنها از دو یا سه نفر فراتر نمیرود، اما مرکز ثقل داستان روی یک شخصیت است. شخصیت مخالف نیز معمولاً امکان حضور نمییابد؛ از اینرو، در این داستانها مجال کمتری برای درگیری و کشمکش وجود دارد.
تعداد وقایع نیز در آنها اندک است و معمولاً بین دو تا چهار حادثه را در برمیگیرد. در این داستانها بر واقعه اصلی تمرکز میشود که لحظهای درخشان از زندگی شخصیت است و قصهای جذاب و خواندنی دارد. این شخصیت اغلب تکنقش است. شخصیتها در داستانهای مینیمال اغلب توصیف نمیشوند، بلکه از طریق گفتارها و رفتارهایشان شناخته میشوند. هم شخصیت ایستا و هم شخصیت پویا در داستانهای مینیمال امکان حضور مییابند.
۷.کمرنگ بودن حضور مستقیم راوی
چاپمن میگوید: «هدف اصلی هنر مینیمال، حذف هنرمند از اثر یا عدم حضور یک دیدگاه روایی مستقیم است.» از اینرو نویسندگان کمینهگرا نقش ناظر مطلق را ایفا میکنند و اجازه میدهند شخصیتهای داستانشان حرف بزنند. آنان تلاش میکنند تنها روایتگر وقایع داستانی باشند و از اظهار نظر مستقیم دربارهی شخصیتها خودداری کنند. به همین سبب حتا وقتی از زاویه دید سومشخص استفاده میکنند؛ نوع نمایشی آن را انتخاب میکنند که راوی در آن مانند دوربین فیلمبرداری عمل میکند و مانند دانای کل به تفسیر حوادث و توضیح دربارهی آنها نمیپردازد. استفادهی زیاد از عنصر گفتوگو در روایت داستان نیز کوششی برای کم کردن دخالتهای راوی در متن داستان است.
انتخاب زاویهدید اولشخص نیز که در برخی از داستانکها دیده میشود، برای گریز از دخالتهای همهجانبه راوی دانای کل است. درواقع، در زاویهدید اولشخص، راوی فقط میتواند برداشتهای شخصی خود را بیان کند؛ مثلاً غالب داستانهای مجموعهی «از کجا دارم تلفن میکنم» از ریموند کارور، از زاویهدید اولشخص روایت میشود. این شیوه به کارور امکان میدهد که از داستان فاصله گرفته، تأثیر روایی خود را بر متن کم کند. آنچه حاصل میشود، اهمیت یافتن برداشت شخصی مخاطب است.
۸.توجه به دغدغههای بشری
درونمایه داستانهای مینیمال در دورانی که جنبش مینیمالیسمخ رواج داشت، بیشتر دغدغههای کلی بشر بود. اینگونه داستانها اغلب با هدف اثرگذاری بر عواطف خوانندگان نوشته میشدند. مینیمالیستها به علت شرایطی که در آن دوران حاکم بود، نسبت به مضامین فلسفی، عقیدتی و سیاسی روی خوش نشان نمیدادند و همین امر موجب میشد تا برخی از منتقدان آنان را به حذف ایدههای فلسفی بزرگ، مطرح نکردن مفاهیم تاریخی، عدم موضعگیری سیاسی و بیتوجهی به جنبههای اخلاقی متهم کنند. اما امروزه به مینیمال بهعنوان فرمی نگریسته میشود که میتواند دغدغههای انسانها را در حوزههای مختلفی که بشر امروز با آن سروکار دارد، بازتاب دهد. به همین سبب، در داستانکهای دهههای اخیر مضامین و درونمایههای گوناگون دیده میشوند.
شیوهها و تکنیکهای داستان مینیمال از زبان جی.دبلیو.توماس
۱. به دنبال ایدههای کوچک در میان ایدههای بسیار بزرگ و عظیم باشید. برای بررسی روابط فرزند و والدین، قالب رمان ضروری است. نویسندهی مینیمال باید از چنین موضوع گستردهای تنها یک ایده و نقطهنظر بسیار کوچک را گزینش کند. بهطور مثال احساس یک کودک خردسال هنگامی که در جمع بزرگان در یک مهمانی راه داده نمیشوذ و هیچکس تمایلی به شنیدن سخنان او ندارد.
۲. سرآغاز داستان نباید زمینهچینی و مقدمه باشد. هنگام خلق داستان کوتاه کوتاه، نباید چندین صفحه را به توصیف گذشتههای ماجرا اختصاصداد. باید راه حلی پیدا کرد که تمام ماجراهای مهم در یک پاراگراف گنجانیده شود.به همین دلیل داستان را میتوان از میانهاش آغاز کرد: «مردی میدود، بمبی در حال خنثی شدن است...» خواننده باید بلافاصله خود را در این فضا احساس کند.
۳.نویسنده باید بر روی یک صحنه تکاندهندهی باارزش و قوی، همچون خیابان ویران، تمرکز کند. با یاری یک یا چند واژه، میتوان یک تابلو یا عکس تأثیرگذار خلق کرد.
۴. باید کاری کرد که خواننده تا پایان داستان، به پیشگویی و حدس مبادرت ورزد. اتخاذ رمز و راز دز داستان، خواننده را تا مدتی طولانی حفظ میکند.
۵. با ارائهی یک نماد یا مرجع معتبر، میتوان بسیاری از مفاهیم را بدون آنکه نیازی به توصیف باشد، بیان کرد. در این مرحله، نویسنده با انتخاب یک یک واژه، که ماجرایی را برای تعریفدارد، میتواند موجزنویسی کند. بهطور مثال واژهی «کشتی تایتانیک» خود بیانگر یک ماجرا با مضامین خاص خود است.
۶. نویسنده باید پایان داستان را کمی پیچیده خلق کند.
شگردهای داستانکنویسی
۱. مقدمهگریزی
حجم کوچک داستانک به نویسنده مجال نمیدهد تا به مقدمهچینی بپردازد؛ از اینرو اینگونه داستانها یا مقدمه ندارند و یا با مقدمهای برقآسا، روایت موقعیت اصلی داستان را آغاز میکنند.
۲. استفاده از ارجاعات بین متنی
یکی از راههای صرفهجویی در کاربرد واژه، استفاده از کلماتی است که یادآور ماجرایی است. استفاده از آرایه تلمیح میتواند به نویسنده کمک کند تا مثلاً با انتخاب و نام بردن از مکانی که برای خوانندگان آشناست، از شرح دادن بسیاری از جزئیات و اتفاقات بینیاز شود.
۳. استفاده از عنصر گفتوگو
یکی از ابزارهای کمینهگرایی، استفاده از روایتی است که براساس گفتوگوی شخصیتهای داستان شکل گرفته باشد. نویسنده میتواند از طریق مکالمه شخصیتها، اطلاعاتی را که لازم است خواننده داشته باشد، وارد داستان نماید و فعل و انفعال انسانی را بهنمایش بگذارد. در اینگونه داستانها، شخصیتها کوتاه حرف میزنند و از جملات و عبارات کوتاه استفاده میکنند. دقت در انعکاس لحن گفتاری شخصیتهای داستان نیز نقش اساسی در کوتاه شدن داستان دارد. از اینرو نویسندگان این سبک، قسمتی از بار معنایی سخنان شخصیتها را از طریق لحن گفتاری آنان منتقل میکنند.
۴. بازگشت به گذشته (فلاشبک)
داستانهای مینیمال ممکن است از نقطهی اوج (بزنگاه) شروع شوند. در اینگونه موارد بازگشت ناگهانی به عقب و روایت بخشی از ماجرا که پیشتر اتفاق افتاده است، لازم میشود. از این تکنیک گاهی در پایان داستان نیز استفاده میشود و نویسنده با اشارهای به آغاز داستان، آن را بهپایان میبرد.
۵. انتخاب قصههای پرجاذبه
داستانهای مینیمال برای آنکه مورد توجه قرار گیرند، نیاز به قصههای پرجاذبه دارند. به همین خاطر داستانکنویسان موفق برای پرداختن به یک موضوع، ابتدا برشی از یک موقعیت جالب را انتخاب و سپس لحظهای از آن را که جالبتر است، روایت میکنند؛ لزومی ندارد که این لحظه آنچنان که در برخی از حکایات قدیمی به چشم میخورد، از حوادث خارقالعاده باشد، بلکه اگر بتواند تأثیر حسی شدیدی بر خواننده بگذارد، موفقتر است.
۶. استفاده از واژهها، جملهها و بندهای کوتاه
نویسندگان داستانک برای کم کردن حجم داستان در کاربرد زبان دقت ویژه دارند. آنان در انتخاب واژگان وسواس نشان میدهند. از نظر آنان، گاه یک کلمه میتواند به اندازه یک جمله یا یک بند حرف داشته باشد. سوزان وگا، یکی از کمینهگرایان معاصر، میگوید: «امروز میکوشم با زبان مثل یک تکهچوب برخورد کنم. آنقدر آن را پیرایش میکنم تا مطمئن شوم که در آن نشانی از تَرَکها، برجستگیها و زوائد، باقی نمانده است. من زبان را به موجزترین شکل ممکن درمیآورم.» کمینهگرایان از بهکار بردن کلمات پرتجمّل پرهیز میکنند. از نظر آنان واژهها در داستان باید روشن، صریح و قابل هضم باشند. آنان تا جایی که ممکن است از بهکار بردن قید و صفت خودداری میکنند، و به همین سبب، طول جملات داستانهای آنان نیز بسیار کوتاه است؛ حتا پاراگرافهای متن آنان نیز کوتاه و جمعوجور است.
۷. استفاده از علائم سجاوندی
استفاده از علائم سجاوندی، بهویژه سه نقطه (...) برای نشان دادن اینکه روایت کوتاه شده است، در داستانهای مینیمال رواج دارد. درواقع نویسنده قصد دارد تا بدین وسیله آشکارا یادآوری کند که بخش یا بخشهایی از روایت حذف شده است و خوانندگان عادی را به تلاش برای توجه به قسمتهای حذفشده ترغیب کند.
۸. گنجاندن تعلیق مناسب
بعضیها معتقدند که به سبب کوتاهی اینگونه داستانها، فرصتی برای ایجاد تعلیق وجود ندارد، اما گروهی نیز تأکید دارند که برای ایجاد کشش، گنجاندن معنایی کوچک که زمینهساز اندکی انتظار باشد و با بافت کوتاه داستان همخوانی داشته باشد، قدرت نویسندگی داستاننویس را نشان میدهد و میتواند در موفقیت چنین داستانهایی مؤثر باشد.
۹. پایان پرکشش
از آنجایی که در داستانهای مینیمال امکان حضور شخصیتهای متعدد و روایت وقایع چندوجهی وجود ندارد، پایان پرکشش به نویسنده اجازه میدهد که ضربهی اصلی داستان را در انتهای آن قرار دهد.
داستانکنویسان
نخستین جستار تئوریک دربارهی داستان کوتاه که به قلم «ادگار آلن پو» نوشته شده، مبنای مهمی در تکوین ساختار داستانهای مینیمالیستی بهشمار میآید. او در مقدمهای کوتاه که بر مجموعهداستان «قصههای بازگفته» از ناتانیل هاثورن نوشت؛ اصول سهگانهی خود را در توضیح ساختار داستان کوتاه تشریح کرد. او بحث «وحدت تأثیر» را در ساختار داستان کوتاه مطرح نموده و راه رسیدن به این وحدت را تنها در سایهی ایجاز مناسب مقدور میداند. همچنین او محدودیت مکان را نیز شرط ایجاز میشمارد و روی این نکته تأکید مؤکد دارد که تمام جزئیات روایت داستان کوتاه، باید دقیقاً تابع کل داستان باشد.
گروهی از منقدان ادبیات داستانی، این مقالهی آلن پو را نخستین بیانیهی غیر رسمی مینیمالیستها بهشمار آوردهاند. در تکوین داستان مینیمال، آثار دو نویسندهی دیگر «آنتوان چخوف» و «ارنست همینگوی» بیشترین تأثیر را داشته است. چخوف با ابداع صورتی از داستان کوتاه که در آن برشی کوتاه از زندگی روایت میشد و همینگوی با داستانهای کوتاهش بهویژه داستانهایی که در دو دههی بیست و سی نوشت که در حداقل توصیف و گفتوگو سامان پذیرفته بود و انتخاب سادهترین زبان برای بیان طرحی بدون پیچیدگی را سبک خود کرده بود. وبعدها آثار نویسندگانی چون فردریک بارتلمی، آن بیتی، جان چیور، ریموند کارور، بابی آن میسون، توبیاس وولف، ماکس فریش، توماس برنهارد، پیتر بیکسل و پتر هانتکه ... آثار این نویسندگان با وجود تفاوتهای عمده، وجوه اشتراکی داشتند که اغلب از آنها با عنوان ویژگیهای این نوع داستانها نام برده میشود.
تاکنون چندین مجموعه داستانک به فارسی ترجمه شده است که عبارتند از:
داستانکهای برقآسا. ریموند کارور، جامیکا کینکید، ریچارد شلتون، رولان تپور، پژمان طهرانیان. مان کتاب.
مجموعه داستانهای مینیمال. ژان کوکتو، تام هاوکینز، لئاندرو اوروینا... اسدالله امرای. نشر مشکی.
داستانهای ۵۵کلمهای. گردآورنده: استیو ماس. ترجمه گیتا گرکانی. انتشارات کاروان.
مینیمالنویسهای ایرانی
«مهدی خادمی کولایی» در کتاب «ماهیتشناسی مینیمالیستی و داستانهای مینیمالیستی» که به فلسفهی پیدایش مینیمالیسم میپردازد؛ و پس از بحث دربارهی تئوریها و چگونگی به وجود آمدن مینیمالیسم و ورود آن به حوزهی ادبیات ایران و درنهایت ادبیات داستانی میگوید: «برخلاف دههی 60 که بهنظر میرسد به دلیل شرایط سیاسی-اجتماعی کشور و وقوع جنگ، تقریباً آثار مینیمالیسم خلق نشده است. بیشترین داستانهای مینیمالیستهای ایرانی در دههی ۷۰ نوشته شدهاند. با توجه به اوضاع و شرایط خاص زندگی، سرعت، شتاب، نوع مراودات، و ارتباطات، نوع ادبیات مینیمالیستی، شاخهای است که روزبهروز پربارتر میشود. بنابراین اگر در آینده افراد صاحب توانایی به این حوزه وارد شوند؛ میتوانیم شاهد شکوفایی آن باشیم. کما اینکه در دههی ۸۰ نیز کارهای درخشانی در این زمینه صورت گرفته که شاهبیت آنها برخی داستانهای بلقیس سلیمانی است و بهنظر میرسد با توجه به شتاب فزاینده که در جهان امروز وجود دارد، این نوع ادبیات در ایران نیز مورد استقبال قرار گیرد، زیرا این نوع ادبیات در حال حاضر در خارج از از کشور بهصورت گسترده مورد استفاده قرار میگیرد. خادمی کولایی نخستین مینیمالنویس ایرانی را صادق هدایت خوانده و گفته نویسندگانی چون «ابراهیم گلستان»، «صادق چوبک» و «بلقیس سلیمانی» نیز از دیگر مینیمالنویسهای ایرانی هستند.
مینیمالیسم در ادبیات کلاسیک ایران
در ادبیات کهن فارسی، حکایتها و قصههایی وجود دارد که گاه در برخی موارد بهلحاظ ساختاری با الگوهای امروز داستان کوتاه برابری میکند. در میان این نمونهها، حکایتهایی است که بهلحاظ فنی با ساختار داستانهای مینیمالیستی نزدیکیهای غیر قابل انکاری دارد. هرچند مینیمالیسم را به غربیان نسبت میدهند، اما گوشهچشمی به ادبیات کهن و پربار مشرقزمین نشان میدهد که چنین روایتهای داستانی از دیرباز در متون نثر ایران خودنمایی میکرده است.
شاید یکی از دلایلی که باعث عدم توجه به جنبههای ساختاری و تکنیکی این حکایات، بهعنوان داستان کوتاه کوتاه شده است، این باشد که اکثر این حکایتها بهعنوان تمثیل و مثل در کتابهایی آمدهاند که موضوع بحثشان شرح زندگی عرفا و بزرگان تصوف بوده و به همین جهت، بیشتر محققان به آنها تنها از دیدی عرفانی نگریستهاند و از جنبههای داستانیشان غافل ماندهاند.
با این اوصاف، کاملن روشن میشود، زمانی که نویسندگان غربی بهعنوان مدعیان خلق داستان کوتاهنویسی و مینیمالیسم، این سبک ادبی را به جهانیان معرفی کردند و آن را به نام خود ثبت نمودند؛ از پدیدآورندگان اصلی آن در گسترهی ادبیات ایران بیخبر بودهاند. آثاری همچون رسالهی قشیریه، سیاستنامه، کشفالمحجوب، قابوسنامه، تذکرةالاولیا، اسرارالتوحید، جوامعالحکایات، فیهمافیه، گلستان، بهارستان، بستانالعارفین و آثار شیخ شهابالدین سهروردی در شمار این متون قابل تأمل قرار میگیرد. بهعنوان نمونه در اینجا به بررسی فیهمافیه میپردازیم.
جنبههای مشترک فیهمافیه و مینیمالیسم
ایجاز
همانگونه که اشاره شد، استفاده حداقلی از واژگان، یکی از ویژگیهای داستان مینیمال است که در همهی حکایتهای فیهمافیه بهصورت محسوس دیده میشود. این ایجاز بهگونهای است که بهدشواری میتوان واژهای را بدون آسیبرساندن به معنا حذف کرد.
طرح ساده
بیشتر مفسران، حکایتهای فارسی را دارای طرحی ساده دانستهاند. این ویژگی به تبعیت کوتاهی بیش از حد داستانها در همهی حکایتهای فیهمافیه وجود دارد.
محدودیت زمان و مکان
حکایات فیهمافیه در بیشتر موارد از نظر زمانی در بردارندهی یک لحظهی خاص از زندگی است و این روایت بهحدی کوتاه است که تغییرات مکانی نیز در آن صورت نمیگیرد. بهطور کلی زمان در اغلب حکایتها، محدود، و مکان بسته و نامشخص میباشد.
برخورداری از تصویری جذاب
داستانهای مینیمال، به دلیل بیبهره بودن از برخی از عناصر داستانی، باید تصویری جذاب ارائه دهند، بهگونهای که ذهن خواننده را برای شنیدن و خواندن تحریک کنند. بهیقین میتوان گفت که حکایتهای فیهمافیه از چنین ویژگیای برخوردار میباشند.
سادگی زبان
کوتاهی و اختصار داستانهای مینیمال، جایی برای استفاده از صناعات ادبی باقی نمیگذارد، بههمین خاطر زبان بهکار رفته در این داستانها ساده میباشد. این خصوصیت در مورد حکایتهای فیهمافیه نیز صدق میکند.
واقعنمایی
داستانهای مینیمال واقعیات موجود در جامعهی امروز را بیان میکنند، حکایات فیهمافیه نیز بیانگر حقایق موجود در جامعهی آن زمان و به دور از خیالپردازی است.
کاربرد بیشتر برخی از عناصر
برخی عناصر که مورد تأکید مینیمالیستها در آثارشان میباشد؛ گفتوگو، تلخیص و روایت است. همهی اینها در بیشترین حد خود در حکایتهای فیهمافیه موجود است. گروه کثیری از آنها به شیوهی روایتی بازگو شدهاند و تلخیص و گفتوگو نیز در آنها چنان ماهرانه بهکار رفته که تنها در یک پرسش و پاسخ کوتاه خلاصه میشود:
«پادشاهی به درویشی گفت: آن لحظه که تو را به درگاه حق، تجلی و قرب باشد، مرا یاد کن.»
گفت: «چون من در آن حضرت رسم و تاب آفتاب آن جمال بر من زند، مرا از خود یاد نیاید، از تو چون یاد کنم؟»
جنبههای متفاوت فیهمافیه و مینیمالیسم
با وجود ااشتراکات فراوانی که میان حکایتهای فیهمافیه و داستانهای مینیمال وجود دارد؛ تفاوتهای اندکی هم بهچشم میخورد که از این قرارند:
آمیخته بودن برخی از حکایات فیهمافیه به آیات و احادیث
که اغلب بهعنوان دلیلی محکم برای تأیید حکایت، در میانهی داستان و یا سطر پایانی آن آمده است، در حالیکه در داستانهای مینیمال چنین خصوصیتی وجود ندارد.
تفاوت زمانی
داستانهای مینیمال، معمولن به زمان حال گرایش دارند، اما در برخی از حکایتهای فیهمافیه گرایش به زمان گذشته دیده میشود و معمولن با الفاظی چون: گفتهاند یا آوردهاند آغاز میشود. دلیل این امر ممکن است وجود شخصیتهای بهکار رفته در متن حکایت باشد که مربوط به زمان گذشته هستند.
شخصیتها
از شخصیتهای محدود و ایستا استفاده میشود. هرچند گاهی در حکایات آن به شخصیتهای پویایی برمیخوریم که البته پویایی و دگرگونی آنها مربوط به نظم منطقی و روابط علی و معلولی موجود در ماجرا نیست، بلکه به سبب وجود اتفاقاتی نظیر کرامت بزرگان صوفیه، معجزه، سخن یا رفتار خاص میباشد. تفاوت دیگری که در شخصیتهای مینیمال و حکایتهای فیهمافیه وجود دارد این است که در داستانهای مینیمال، شخصیتها افراد عادی اجتماع هستند، در صورتی که در برخی از حکایتهای فیهمافیه بزرگان دین، مشاهیر و شخصیتهای تاریخی، طرف گفتوگو قرار میگیرند. برای نمونه عیسی (ع)، شمس تبریزی، زکریا و...
چند نمونه داستانک
قصهی شب از جفری وایتمور
مرد موقع بازگشت به اتاق خواب گفت: «مواظب باش عزیزم، اسلحه پره.»
زن که به پشتی تخت تکیه داده بود، گفت: «این رو برای زنت گرفتی؟»
- نه، خیلی خطرناکه. میخوام یه حرفهای استخدام کنم.
- من چطورم؟
مرد پوزخندی زد.
- بامزهست. اما کدوم احمقی برای آدم کشتن، یه زن استخدام میکنه؟
زن لبهایش را مرطوب کرد، لولهی اسلحه را به طرف مرد گرفت.
- زنِ تو.
دستهگل از پائولو کوئلیو
روزی اتوبوس خلوتی در حال حرکت بود. پیرمردی با دستهگلی زیبا روی یکی از صندلیها نشسته بود. مقابل او دخترکی جوان قرار داشت که بینهایت شیفتهی زیبایی و شکوه دستهگل شده بود و بحظهای از آن چشم برنمیداشت. زمان پیاده شدن پیرمرد فرا رسید. قبل از توقف اتوبوس در ایستگاه، پیرمرد از جا برخاست، به سوی دخترک رفت و دستهگل را به او داد و گفت: «متوجه شدم که تو عاشق این گلها شدهای. آنها را برای همسرم خریده بودم و اکنون مطمئنم که او از اینکه آنها را به تو بدهم، خوشحالتر خواهد شد.» دخترک با خوشحالی دستهگل را پذیرفت و با چشمانش پیرمرد را که از اتوبوس پایین میرفت، بدرقه کرد و با تعجب دید که پیرمرد به سوی دروازهی آرامگاه خصوصی آن سوی خیابان رفت و کنار در ورودی نشست.
لحظهی تصمیم از تینا ملبورن
زن حتا صدای بسته شدن درهای زندان را هم میتوانست بشنود. آزادیاش برای ابد از دست میرفت، قدرت تسلط بر سرنوشتش را برای همیشه از دست میداد. درباره فرار، افکار دیوانهواری به ذهنش راه پیدا کردند. اما میدانست راه گریزی وجود ندارد. زن لبخند بر لب رو به داماد کرد و این کلمات را تکرارکنان گفت: «قبول میکنم.»
داستانکی از رسول یونان
خیابان عوض شده بود، نوازندهی نابینا در پیادهرو بهتر از همیشه ساکسیفون میزد. نئونها در ویترین مغازهها دیگر کسالتبار نبودند. مرد فکر کرد راه خانهاش را اشتباه آمده است وگرنه در عرض چند ساعت، خیابان نمیتوانست اینقدر تغییر کند. نگاهی به تابلوی خیابان انداخت. اما دید اسم خیابان همان است که بود. به فکر فرو رفت... دنیا و این همه زیبایی! باورش نمیشد. مرد عاشق شده بود و خودش نمیدانست.
چند نمونه از داستانکهای من:
داستانک کارگاه شمعسازی
کارگاه شمعسازی مغازهی کوچک و مخوفی بود در انتهای یک کوچهی بنبست. فقط مشتریهای خاصی به آنجا میرفتند. مردم میگفتند که شمعهای جادویی در آن کارگاه تولید میشود که قیمت گرانی هم دارد اما کسی حقیقت ماجرا را نمیدانست و کسی هم جرئت نمیکرد به آنجا نزدیک شود.
بالاخره یک روز پسر جوانی که خیلی کنجکاو بود، مخفیانه وارد کارگاه شمعسازی شد و منتظر ماند تا ببیند چه اتفاقی میافتد. یک مشتری وارد شد. مرد شمعساز به استقبال او رفت: "مطمئنی که میخوای عشق حقیقی رو پیدا کنی؟" مشتری جواب داد: "بله، بله. این تنها آرزوی منه." مرد پول را از مشتری گرفت. شمعی روشن کرد. وردی خواند و به صورت مشتری فوت کرد. ناگهان مشتری به پروانهای تبدیل شد. به سمت شعلهی شمع پرواز کرد و درچشمبههمزدنی به خاکستر تبدیل شد.
پسر جوان که شاهد ماجرا بود، از ترس بر خود لرزید. میخواست از کارگاه خارج شور که مرد شمعساز گفت: "کسی نمیتونه از اینجا بیرون بره." پسر جوان گفت: "اما، اما من پولی ندارم که به تو بدم. من نمیخوام چیزی راجع به عشق حقیقی بدونم." مرد لبخند زد: "ولی الان دیگه میدونی." و به صورت پسر جوان فوت کرد.
داستانک پدر
مرد، کودکی خوبی نداشت. پدرش مادرش را کتک میزد و آزار میداد. به نظرات او توجهی نمیکرد حرف حرف خودش بود. مرد به خودش قول داده بود که هیچوقت مثل پدرش نشود.
رابطهی مرد با همسرش خوب نبود. همسرش به حرف او گوش نمیکرد. حرف خودش را میزر و دائم با هم جروبحث میکردند. یک روز که در حال دعوا بودند، همسرش فریاد زد: "تو هم مثل پدرت هستی". مرد یکه خورد: "نه، چنین چیزی امکان نداره. من از پدرم متنفرم. من مثل اون نیستم". مرد سراسیمه نگاهی به آینه انداخت و تصویر پدرش را در آن دید.
داستانک کتابفروشی
مرد جوان پس از یک هفته از بستر بیماری برخاست. و با سرعت به سمت کتابفروشی رفت. کتابفروشی تنها جایی بود که میتوانست با دختر ملاقات کند. پدر دختر مرد خیلی سختگیری بود و به دختر اجازه نمیداد از کتابفروشی خارج شود. مرد جوان در این یک هفته از دختر بیخبر بود. وارد کتابفروشی شد. اما اثری از دختر نبود. با خجالت از پدر دختر پرسید: "کتاب دخترت کجاست رو ندارید؟" پدر لبخندزنان گفت: "داشتم ولی پیش پای شما اونو به یه مردی که از شما خیلی ثروتمندتر و خوشتیپتر بود، فروختم".
دیدگاههای بازدیدکنندگان
فریده فرد
706 روز پیشعالی بود. از متن زیبای شما بسیار آموختم👌👏👌👏👌
میترا جاجرمی
706 روز پیشخوشحالم که براتون مفید بوده خانم فرد گرامی🌷🌷
مریم محبوبی
696 روز پیشچقدر این متن رو دوست داشتم😊ممنونم
میترا جاجرمی
696 روز پیشخوشحالم که دوست داشتید مریم عزیز 🌷🌷
محمدجعفر کروژدهی
684 روز پیشمقاله بسیار خوب و مفیدی بود . درود
میترا جاجرمی
683 روز پیشدرود بر شما. خوشحالم که براتون مفید بوده.
فریبا نبی زاده
683 روز پیشبسیار مقاله کاملی بود. دستمریزاد
میترا جاجرمی
683 روز پیشممنونم از شما خانم نبیزادهی گرامی.
رضا
440 روز پیشسلام خیلی کامل و جامع بود. فقط یک سوال یک مدرس داستان نویسی بود که میگفت داستان مینیمال کمتر از ۲ خطه و اصولا نمیشه بهش گفت داستان و یک مثال زد و مثالش این بود:دلت که مسافر پاییز شد دیگر هیچ رنگی تو را به بهار باز نخواهد گرداند و سوالم اینه که این نوع متون هم داستان مینیمالن واقعا؟ چون هیچ جایی ندیدم داستان مینیمالن رو به این شکل بنویسن شاید نوشته ی مینیمال باشه.ممنون که خوندین
میترا جاجرمی
437 روز پیشدرود بر شما. ما به نوشتهای داستان میگیم که شخصیتی در اون باشه، اتفاقی در اون بیفته و آغاز و پایان داشته باشه. هر سهی این عناصر در داستان مینیمال هم وجود داره، فقط کوتاهتره. اتفاق نظری روی تعداد کلمات داستان مینیمال وجود نداره ولی در هیچ منبعی ذکر نشده که حتماً باید دو خط باشه. به نظر من مثال ایشون، داستان مینیمال نیست، چون عناصر بالا در اون وجود نداره. موفق باشید.