نام سریال: جداسازی (severance)
کارگردان: بن استیلر
نویسنده: دن اریکسون
بازیگران: آدام اسکات، زاک چری، بریت لوئر، ترمل تیلمن و دیچن لنچمن.
تاریخ انتشار: فصل اول: 2022 - فصل دوم 2025
زبان: انگلیسی
کشور تولیدکننده: آمریکا
ژانر: درام، آرمانشهری و ویرانشهری، معمایی، دلهرهآور، روانشناختی و علمی-تخیلی
imdb: 8.7/10
دربارهی سریال
اگر هنگام ورود به محل کار، تمام خاطرات زندگیات پاک میشد و تنها میتوانستی به کار بیندیشی، انتخابش میکردی؟ شرکت «لومن» در سریال جداسازی (Severance) این ایده را به واقعیت تبدیل کرده است. کارکنان این شرکت تحت عملی موسوم به «جداسازی» قرار میگیرند که ذهنشان را به دو نیمه تقسیم میکند: نسخهی «داخلی» که فقط در محیط کار وجود دارد و هیچ چیز از دنیای بیرون نمیداند، و نسخهی «خارجی» که بیرون از شرکت زندگی میکند و کوچکترین خاطرهای از شغل خود ندارد. در ظاهر، این روش کارمندان را از تمام دغدغهها و نگرانیهای شخصی آزاد و زندگی بهتری برایشان فراهم میکند.
انسان یا ابزار کار؟
«مارک»، شخصیت اصلی سریال، پس از مرگ همسرش به این کار روی آورده، چون با وجود درد و اندوهش قادر به کار نبوده است. او در بخشی به نام «پالایش دادهها» کار میکند، جایی که همراه سه نفر دیگر، روزها را به دستهبندی اعداد مرموز درون مانیتورهایشان میگذرانند، بدون اینکه بدانند هدف واقعی کارشان چیست. ورود یک کارمند جدید به نام «هیلی» این سکوت را میشکند. هیلی نمیخواهد اینجا باشد. او سؤال میپرسد؛ پرسشهایی که هیچکس جوابشان را نمیداند. وقتی تلاش میکند استعفا دهد، میفهمد که امکان خروج از شرکت وجود ندارد. اما چرا؟ مگر نه اینکه او یک انسان است؟
واقعیت تلخ این است که نسخهی «داخلی» او هیچ حقی ندارد. نه میتواند استعفا دهد، نه تصمیم بگیرد، نه حتی بداند آن بیرون چه کسی است. او یک کارمند نیست، یک ابزار است؛ ماشینی که تنها برای انجام وظایف برنامهریزی شده. هر روز پشت میز مینشیند و به صفحهای خیره میشود، بدون اینکه بداند چرا. تمام روزش، تمام عمرش، همان لحظهی ورود به کار است. شبها را تجربه نمیکند. پایان روز را به یاد ندارد. فقط کار است و کار.
حذف خاطرات و بردگی
بردگی همیشه با زنجیر و شلاق همراه نیست. گاهی کافی است فرد نداند که زندانی است. در جداسازی، کارکنان نه از حقوق خود آگاهند، نه از زندگی بیرون. آنها حتی نمیدانند چیزی را از دست دادهاند. ولی آیا این بیخبری، آزادی است؟
خاطرات فقط مجموعهای از گذشتهی ما نیستند، بلکه چیزیاند که ما را تعریف میکنند. درد، شادی، عشق، سوگ؛ همهی اینها ما را به ما تبدیل میکنند. کسی که هیچ گذشتهای ندارد، هیچ تصمیمی هم نمیتواند بگیرد، چون برای انتخاب، باید دانست که چه چیزهایی را تجربه کردهای و چه چیزی را میخواهی. افزونبر این، کار بخش بزرگی از زندگی ماست. کار ما باید در راستای رسیدن به اهداف زندگیمان باشد، نه فعالیتی بدون آگاهی که به هیچ کقصدی منتهی نمیشود.
سریال جداسازی ما را با این سؤال تکاندهنده روبهرو میکند: اگر گذشته و خاطراتت را از تو بگیرند و توانایی انتخاب نداشته باشی، آیا هنوز یک انسان هستی یا بردهای در دست صاحبان قدرت؟
دیدگاه خود را بنویسید