امروز برای ششصد و پنجاه و سومین بار به این نتیجه رسیدم که به صِرف معرفی دیگری کتابی را نخوانم. کتابی که همه می‌گفتند شاهکار است برایم هیچ جذابیتی نداشت، شاید چون داستانی اروتیک است و میانه‌ی من با این نوع آثار خوب نیست. راستش داستانی که رابطه‌ی عاشقانه را محدود کند به جاذبه‌های جسمانی حالم را به هم می‌زند، حالا می‌خواهد شاهکار باشد یا نباشد. اصلاً این شاهکار بودن را چه کسانی و با چه معیارهایی تعیین می‌کنند؟ کتابی که برای منِ نوعی جالب و پرکشش است، شاید برای دیگری ملال‌آور و خسته‌کننده باشد. برخلاف نظر بسیاران، به گمان من، ادبیات دنیایی است که هرکس با توجه به نیاز و نگرشش از آن بهره‌مند می‌شود. شاید کتابی که همه‌ی بزرگان بر زرد بودنش اتفاق نظر دارند، همان چیزی است که من امروز به آن نیازمندم.


سال‌ها پیش زمانی که نوجوان بودم، کتاب «بامداد خمار» را خواندم، داستانی که شاید دیگران ادبیات ندانندش، تأثیر زیادی بر من داشت؛ «محبوبه»، «رحیم»، «منصور» و حتا «الماس کوچک» تا به امروز در ذهنم باقی مانده‌اند. هنوز محبوبه را می‌بینم که عشق در نگاه نوجوانش دودو می‌زند و منصور را که از عشق محبوبه دیوانه شده است. صفحه به صفحه‌ی داستان به‌قدری در ذهنم زنده است که انگار همین امروز خواندمش. حالا هزاران که نه میلیون‌ها نفر بیایند بگویند: «این رمان زرد است، ادبیات نیست، به درد نمی‌خورد.» اما رابطه‌ی من که با داستان کمرنگ نمی‌شود. شاید اگر همین رمان را دختران نوجوان بیش‌تری می‌خواندند، زودتر به این درک می‌رسیدند که «عشق» برای دوام یک رابطه کافی نیست و عمرشان را پای رابطه‌های نامتناسب نمی‌‌سوزاندند.

حتماً شما هم آدم‌هایی را دیده‌اید که نتوانسته‌اند رابطه‌ی عاشقانه‌ای با هم داشته باشند، اما هر کدام به‌‌تنهایی انسان خوب و معقولی بوده‌اند. در نگر من، رابطه با کتاب هم مثل ارتباط عاشقانه‌ی آدم‌هاست. ممکن است کتاب، کتاب خوبی باشد، خواننده هم فرد آگاه و باسوادی باشد، اما به دلیل تفاوت نگاه، ارتباط عاشقانه‌ای بینشان برقرار نشود. پس نمی‌توان گفت فلان کتاب برای همه جواب می‌دهد و همگان باید ستایشش کنند و اگر کسی کتاب را دوست نداشت، حتماً بی‌سواد است و چیزی نمی‌فهمد. خوش‌بختانه باغ ادبیات آن‌قدر گسترده است که همه با هر سطح دانش و سلیقه‌ای می‌توانند گلی از آن بچینند و از رایحه‌ی خوشش سرمست شوند.

پس از سر هوس و لذت بخوانید و نگران نباشید. از نظرات دیگران کمک بگیرید، اما فردیت خودتان را فراموش نکنید. نگران نباشید؛ کتاب‌ها دستتان را می‌گیرند و راه را برایتان روشن می‌کنند. هر کتاب شما را به سمت کتاب دیگری هدایت و نیازتان را برطرف می‌کند.