مرد تمام کتاب مقدس را حفظ بود و به همهی دستورات آن عمل میکرد تا بعد از مرگ به بهشت برود.
وقتی مُرد، روحش به برزخ رفت. در آنجا فرشتهای منتظرش بود. فرشته به سر تا پای مرد نگاه کرد، کلیدی را از پشت سرش برداشت و به او داد.
مرد با خوشحالی کلید را گرفت. دری مقابلش ظاهر شد.
در را که باز کرد، شعلهها بهسویش هجوم آوردند. مرد هراسان به اطراف نگاه کرد: «اینجا که جهنمه!»
داد زد: «در رو باز کنین! منو از اینجا بیارین بیرون!»
نگهبان جهنم از دریچهی در گفت: «چرا اینقدر سروصدا میکنی؟»
مرد جواب داد: «من باید برم به بهشت. حتماً یه اشتباهی شده.»
نگهبان پوزخندی زد: «هیچ اشتباهی در کار نیست. همهی جهنمیها همینو میگن.» و دریچه را بست.

دیدگاه خود را بنویسید