هفتهی پیش سراغ یک کتاب معمایی رفتم؛ شروعش آنقدر کشش داشت که نفهمیدم چطور چند فصل گذشت، اما یک اشکال بزرگ داشت: بعد از چند فصل، نویسنده دوباره ماجرا را از اول تعریف میکرد و این روند تا پایان ادامه داشت. انگار نویسنده کتابش را سریالی هفتگی فرض کرده که «آنچه گذشت» لازم دارد. مگر خواننده ماهی گلی است با حافظهی سهثانیهای؟ (که همین هم محل تردید است!) اهل مطالعه، مخصوصاً دوستداران ژانر معمایی، بهقدر کافی باهوش هستند که چند روز ماجرا را در ذهن نگه دارند، پس دلیل این تکرارهای بیمورد چیست؟ چرا داستانی را که میشود در سیصد صفحه جمع کرد، با تکرارهای بیجا به پانصد صفحه میرسانند؟ این کار جز ملال خواننده و نخوانده شدن اثر ثمر دیگری هم دارد؟ بگذریم از ناشرانی که نویسنده را وامیدارند به تحویل رمانی مثلاً صد هزار کلمهای.
همین تکرارهای بیش از حد و خستهکننده در کتابهای غیرداستانی و آموزشی هم هست. نویسنده یک موضوع ساده را آنقدر تکرار میکند که حال خواننده به هم میخورد و خیلی از اوقات کتاب را رها میکند. درست است که تکرار به تثبیت موضوع در ذهن کمک میکند، اما زیادیاش هم گاهی نتیجهی عکس میدهد. نمونهی ملموسش «جملات تأکیدی» است؛ مدام تکرار کنید «من ثروتمندم» یا «من شادم»، ذهن تکرارگریزتان هم میگوید: «باشه، باشه، فهمیدم. دست از سرم بردار!»
دوران مدرسه یا دانشگاه را که به خاطر دارید. از آن همه تکرار و حفظ کردن درسهایی مانند تاریخ چه چیزی در ذهنتان مانده؟ تقریباً هیچ. تکرار ثابت یک موضوع برای ماندن در حافظهی کوتاهمدت (مثلاً برای قبولی در امتحان) مفید است، اما تثبیت در حافظهی بلندمدت نیازمند راهکارهای دیگری است.
تکرار در نوشته وقتی جذاب و تأثیرگذار است که نویسنده بتواند راهی برای نو جلوه دادن آن بیابد و از یکنواختی متن پیشگیری کند. اگر لازم است موضوعی را در متن آموزشیتان تکرار کنید، به فراخور متن میتوانید از راهکارهای زیر بهره ببرید:
● موضوع را با لحنی تازه بیان کنید؛ مثلاً از زبان یک شخصیت که نحو متفاوتی دارد.
●کلمات و ترکیبات نویی به کار ببرید که برای مخاطب تازگی داشته باشد و او را سر شوق آورد.
●داستانسرایی کنید. قصه همیشه برای مخاطب جذابتر از آموزش خشک است. خاطره یا داستان مرتبطی بیابید که خواننده را کنجکاو نگه دارد.
●استعاره بسازید. یک استعارهی موفق هم تکرار را جالب میکند و هم به تهنشین شدن مطلب در ذهن میانجامد.
●زاویهی دید راوی را تغییر دهید. راوی بیشتر کتابهای آموزشی سومشخص است، اما اگر گاهی مستقیم خواننده را خطاب کنید، مخاطب بیشتر درگیر متن میشود و تکرار برایش جذاب میشود.
●دیالوگ بنویسید. نگرش دو شخصیت متفاوت به یک موضوع متن را پویاتر میکند.
● قالب ارائه را تغییر دهید. جدول، نمودار، فهرست و یا تصویر از خستگی مخاطب پیشگیری میکند.
سخن پایانی
ما برای یادگیری و تثبیت مطالب در ذهن به تکرار نیازمندیم، اما تکرار بیمورد یا زیاد بهخصوص در رمان، بیشتر باعث خستگی خواننده میشود. (مگر اینکه در خدمت هدف خاصی باشد). در متنهای آموزشی هم بهتر است بیش از حد لزوم موضوعات را تکرار نکنیم و اگر مجبوریم، راههایی برای نوبیانی بیابیم. بهترین ایده هم اگر مدام تکرار شود، به چشم خواننده «تکرار مکررات» میرسد و شوقی برای خواندنش در خود نمییابد.
دیدگاه خود را بنویسید