نام کتاب: قول
تاریخ چاپ: 1402
تعداد صفحات: ۱۹۲
نویسنده: فردریش دورمانت
فردریش دورنمات (۱۹۹۰-۱۹۲۱) در خانوادهای مذهبی در سوییس متولد شد. پدربزرگش شاعر و پدرش کشیش بودند. با وجود اعتقاد مذهبی در این خانواده، نقد سیاسی و آزادی بیان در میانشان دیده میشد. دورنمات در دانشگاه در رشتههای علوم دینی، فلسفه و ادبیات آلمانی تحصیل کرد. او علاوهبر ادبیات، به نقاشی نیز علاقه داشت. دورنمات مهارتها و تواناییهای بسیاری داشت و در حوزههای گوناگون جستار، فیلمنامه، نمایشنامه و کارگردانی تئاتر فعالیت کرد و به موفقیت رسید. همین چند بعدی بودن دورنمات باعث شد که او در ژانرهای ادبی مختلف نوآوری ایجاد کند. رمانهای جنایی دورنمات محصول جوانی و دورهی تنگدستی اوست. هرچند او آنها را در اضطرار و برای تامین معاش نوشت، اما خلاقیت نویسنده در آنها بارز است. مجموعه آثار جنایی و کارآگاهی دورنمات در کنار نام جنایینویسهای مطرح جهان آورده میشود و خوانندگان بسیاری دارند.
فريدريش دورنمات دست از علاقهاش به نقاشی نیز برنداشت و در کنار کشیدن طرحها و نقاشیهای متعدد، در دانشگاه نیز در زمینهی هنر و فلسفه اموزش دید. با این حال، شهرت ادبی این چهره بیشتر به دلیل نمایشنامههای اوست.
«این نوشته شد»، «نابینا»، «ملاقات بانوی سالخورده»، «ازدواج آقای میسیسیپی»، «هرکول و طویلهی اوجیاس»، و «فیزیکدانها» از جمله آثار نمایشی دورنمات هستند. ماجراهای تاریخی، داستانهای اسطورهای، ارتباط با خدا و بیعدالتیهای اجتماعی بخشی از درونمایههای این نمایشنامهها هستند.
خلاصهی داستان
قرار است کارآگاه «ماتئی»، نیروی توانمند پلیس، برای انجام مأموریتی به اردن برود. در آخرین روز کار در دفترش، گزارش قتل دختری کوچک به دستش میرسد که در جنگلی نزدیک دهکدهای اطراف زوریخ تکهتکه شده است. ماتئی به پدر و مادر دخترک قول میدهد که قاتل فرزنداشان را بیابد و او را تسلیم عدالت کند؛ قولی که زندگی کارآگاه را از این رو به آن رو میکند. مرد دورهگرد سابقهداری دستگیر میشود و تحت فشار پلیس اعتراف میکند. ماتئی باور دارد او قاتل نیست، اما خودکشی مرد در زندان به روند تحقیقات خاتمه میدهد.
قول ماتئی روی دوشش سنگینی میکند، پس از رفتن به اردن منصرف میشود. نیروی پلیس او را نمیپذیرد، بنابراین پمپ بنزینی نزدیک محل قتل باز میکند و از دختر کوچکی که شبیه مقتول است، برای به دام انداختن قاتل استفاده میکند. او همیشه منتظر است، اما آیا این انتظار به نتیجه میرسد یا ماتئی قماری بر سر اوهام خود کرده است؟
آنچه این کتاب را از آثار جنایی معمول متمایز میکند
کارآگاه متفاوت: ماتئی برخلاف بیشتر قهرمانهای تروفرز و خوشقیافهی رمانهای پلیسی، مردی میانسال، تنها و در آستانهی بازنشستگی است، خانوادهای ندارد و برخلاف همتایانش در آثار آمریکایی درگیر عشق و عاشقی هم نمیشود. همهی شواهد نشان میدهند دورهگرد قاتل است، اما ماتئی با تکیه بر احساس خود عمل میکند. براساس نقاشی مقتول، قاتل را فرد دیگری میداند؛ مردی غولپیکر با اتوموبیل بزرگ سیاه. بنابر همین فرضیهی سست، پمپ بنزینی میخرد تا روزی قاتل گذارش به آنجا بیفتد. درواقع ماتئی خود را به دست شانس و تصادف میسپارد.
مفهوم خیر و شر: در این داستان، میبینیم که کارآگاه از دختر کوچکی شبیه مقتول استفاده میکند تا قاتل را به دام بیندازد، اما آیا این کار اخلاقی است؟ ماتئی فقط به قولی که به پدر و مادر مقتول داده میاندیشد و در این راه جان کودک بیگناهی را به خطر میاندازد. و اینجاست که پرسشی اساسی مطرح میشود: مرز خیر و شر کجاست؟ آیا این دو مفهوم معنای مطلقی دارند یا میتوانند نسبی باشند؟
فلسفهورزی در دل ژانر پلیسی: راوی غیرمعمول کتاب، رئیس پلیس است که داستان را برای یک نویسنده نقل میکند و در این بین، ژانر پلیسی-جنایی را نیز به چالش میکشد. او معتقد است: «شما نویسندهها برای داستانهای خودتان ساختاری منطقی انتخاب میکنید؛ این تبهکار، این قربانی، این یکی شریک جرم و کافی است که کارآگاه قاعدهی بازی را بلد باشد؛ تبهکار گرفتار میشود و عدالت پیروز. با منطق فقط به بخشی از واقعیت پی میبریم. خیلی وقتها فقط شانس حرفهای و تصادف محض، جریان را به نفع ما تمام میکنند یا به ضرر ما. اما در رمانهای شما تصادف نقشی ندارد. شما نویسندهها حقیقت را لقمهای کردهاید انداختهاید جلوی قواعد نمایشی. وقتش رسیده که این قواعد را به درک بفرستید. قوانین ما فقط براساس احتمال، پایهریزی شدهاند نه براساس علت و معلول. شماها دنیایی میسازید که بشود بر آن پیروز شد. شاید این دنیا کامل باشد، اما یک دروغ است.»
به نظر میرسد «دورنمات»، نویسندهی کتاب، از زبان رئیس پلیس گلایههای خود نسبت ژانر و حتی فلسفهی زندگی را مطرح میکند و در این راه، از طولانی شدن متن هم ابایی ندارد. او از قواعد ژانر خسته است و میخواهد از این ساختار بیرون بزند. پس داستانی مینویسد که تمام قواعد را به چالش میکشد، پرسشهای بنیادین مطرح میکند و فلسفهی حقیقت و عدالت را زیر سؤال میبرد.
در آثار پلیسی معمول، کارآگاه قاتل را دستگیر میکند، قانون و پلیس طرفدار حقیقت و عدالتند و سرانجام قاتل به سزای عملش میرسد. اما در داستان دورنمات تصادف است که نقش اصلی را بر عهده دارد. قانون کور است و فقط خواهان بسته شدن فوری پرونده، پس به نفع تبهکاران عمل میکند. در انتها هم میبینیم که قاتل بهطور کاملاً شانسی شناسایی میشود؛ زمانی که دیگر فرصتی برای مجازات او نیست.
تصادف یا تقدیر؟
شاید بتوان نقش پررنگ تصادف در این اثر را تمثیلی از روند زندگی انسان دانست. آیا ما تصادفی وارد این جهان نشدهایم؟ و آیا بهکرات شاهد نقش شانس در زندگی خود و دیگران نبودهایم؟ آیا روابط علی و معلولی اساس دنیای ما را تشکیل دادهاند یا هر پدیده نتیجهی یکی از میلیونها احتمالی است که میتواند اتفاق بیفتد؟
سخن پایانی
اگر رمانهای پلیسی معمول را صرفاً سرگرمکننده بدانیم، «قول» اثری است با زیرلایههای بسیار که با مطرح کردن پرسشهای اساسی، خواننده را به فکر فرو میبرد و نظام ارزشهای انسانی را به چالش میکشد. مخاطب قول افرادی هستند که از اندیشیدن نمیهراسند و آمادهی رویارویی با پرسشهایی هستند که ممکن است با باورها و ارزشهایشان مغایر باشد.


دیدگاه خود را بنویسید