تا به حال به این موضوع اندیشیده‌اید که از زبان شخصیتی دیگر غیر از خودتان، یادداشت روزانه بنویسید؟ این کار می‌تواند خلاقیت شما را افزایش دهد و حتا این یادداشت‌ها را به یک اثر ادبی تبدیل کند. شما از زبان چه شخصیتی دوست دارید بنویسید؟ این شخصیت می‌تواند یک نویسنده، یک شخصیت تاریخی، یک قهرمان ورزشی، یک دانشمند، یک اسطوره یا حتا یک کاراکتر از کتاب محبوبتان باشد. شما باید با سرگذشت این شخصیت آشنا باشید و بعد با استفاده از تخیل خود، از زبان او یادداشت بنویسید. این کار بسیار سرگرم‌کننده و لذت‌بخش خواهد بود. جالب است بدانید که کتاب‌های جالبی هم در این قالب نوشته شده‌اند. یکی از این کتاب‌ها کتاب «جاکوب بلیونز» اثر مارک تواین است. این کتاب شامل پانزده داستان کوتاه است که یکی از آن‌ها «یادداشت‌های آدم و حوا» است.

نحوه‌ی آشنایی من با یادداشت‌های آدم و حوا

سال‌ها قبل زمانی که نُه ساله بودم، بازارچه‌ای در نزدیکی خانه‌مان بود که برای خرید به آن‌جا می‌رفتیم. آن زمان مثل الان پاساژها و مراکز خرید زیادی وجود نداشت؛ و این بازارچه تنها جایی بود که برای خرید می‌شد به آن سر زد. در حیاط بازارچه ونی بود که صاحب آن کتاب‌های قدیمی و دست دوم می‌فروخت. کتاب‌ها را پشت ون پهن می‌کرد. من با لذت به کتاب‌ها چشم می‌دوختم و کتاب‌های زیادی هم از او می‌خریدم.

من عاشق کتاب‌های دست دوم و قدیمی هستم. احساس می‌کنم این کتاب‌ها قصه‌‌های بیشتری برای گفتن دارند. یکی قصه‌ی خود کتاب و دیگری قصه‌ی آدم‌هایی که این کتاب‌ها را خوانده‌اند. لذتی که از خواندن، لمس‌کردن و بوییدن کتاب‌های قدیمی می‌برم خیلی بیشتر از کتاب‌های نو است. یکی از کتاب‌هایی که آن زمان خریدم کتاب «جاکوب بیلیونز» اثر مارک تواین با ترجمه‌ی مهدی افشار بود. این کتاب شامل پانزده قصه‌ی کوتاه است که یکی از آن‌ها «یادداشت‌های آدم و حوا» است.

من این کتاب را خیلی دوست داشتم و بارها آن را خوانده بودم. مخصوصن همین یادداشت‌های آدم و حوا را. اما سال‌ها بود که آن را فراموش کرده بودم. تا اینکه به بحث یادداشت‌نویسی از زبان شخصیت‌ها رسیدم و بلافاصله این کتاب در ذهنم تداعی شد. بعد از سال‌ها به سراغش رفتم و با خواندن دوباره‌اش دریافتم که هنوز هم برایم شیرین و جذاب است. پاره‌هایی از کتاب را اینجا می‌گذارم تا شما هم بخوانید و با یادداشت‌نویسی از زبان یک شخصیت دیگر، بیشتر آشنا شوید.

یک‌شنبه/آدم

این مخلوق جدید با این موهای بلندش رفتار دلپذیری دارد. همیشه دور و بر من می‌چرخد و اطراف من پرسه می‌زند. از این کارش خوشم نمی‌آید. من عادت به معاشرت با دیگران را ندارم. امروز هوا ابری است. ما فکر می‌کنیم که باران ببارد... ما؟ عجب کلمه‌ای است، این را از کجا آورده‌‌ام؟ حالا یادم آمد، همین مخلوق جدید همیشه می‌گوید ما.


یک‌شنبه/حوا

من تقریبن یک روز از عمرم را پشت سر گذاشته‌ام. دیروز به این جهان راه یافتم. از همین حالا همه‌چیز را زیر نظر می‌گیرم. بهتر است که یادداشت‌هایم را از همین امروز آغاز کنم. غریزه به من می‌گوید که این یادداشت‌ها روزی به کار مورخین خواهد آمد. من فکر می‌کنم مرکز اصلی و ساخت فکری من ستایش ز یبایی است و وقتی در دنیا یک چیز زیبا وجود داشته باشد می‌خواهم که آن چیز به من تعلق داشته باشد.


سه‌شنبه/آدم

این مخلوق تازه همیشه فضولی می‌کند و در کارهای من مداخله‌ی بی‌جا دارد. وقتی سعی کردم از پناهگاه بیرونش کنم از سوراخ‌های نگاهش آب آمد و پنجول‌هایش را روی صورتش گذاشت و شروع به صداهایی کرد که حیوانات دیگر به هنگام ترس و وحشت از خود تولید می‌کنند. این موجود غریب همیشه حرف می‌زند. صدایش ضعیف و ظریف است و خیلی موزون و دلپذیر حرف می‌زند. اما مقصودش را درست ادا نمی‌کند. یک چنین صدایی سکوت پرمتانت محیط اطراف مرا که گوش‌های من بدان خو گرفته است درهم می‌شکند.


سه‌شنبه/حوا

دیروز بعدازظهر تا حد امکان تجربه‌ی پیرامون خود را بررسی کردم. اما نتوانستم این را دقیقن شناسایی کنم. فکر می‌کنم این یک مرد است. من هرگز یک مرد ندیده‌ام اما او شبیه یک مرد است و مطمئن هستم که خود اوست. احساس می‌کنم نسبت به او بسیار کنجکاوتر هستم تا نسبت به هر خزنده‌ای. شاید او هم یک خزنده باشد چون موهای وزکرده و چشمان بادامی دارد و کاملن شبیه خزندگان است. او آن‌چنان به من نگاه می‌کند که گویی مرا مخلوقی جاذب‌تر و کنجکاوی برانگیزاننده‌تر از سایر مخلوقات می‌داند.


جمعه/آدم     

این مخلوق جدید می‌گوید که اسمش حوا است. بسیار خوب من اعتراضی ندارم. می‌گوید هر وقت می‌خواهی که به نزدت بیایم مرا با این اسم بخوان. اگرچه گفتم که این اسم زائد و بی‌محتواست، اما در حقیقت این اسم احساسی را در من برانگیخت و به نظرم کلمه‌ی موزون و خوشایندی آمد. او می‌گوید که مرا «هی» صدا نکن بلکه بگو ای زن. اما این‌ها به من ارتباطی ندارد. آنچه که به من مربوط می‌شود این است که برود و در جایی بنشیند و حرف نزند.


جمعه/حوا

این خزنده سلیقه‌ی بدی دارد و ابدن هم مهربان نیست. وقتی دیروز عصر به نزدیکش رفتم، از من دور شد و به سراغ گودال آب رفت و خود را به گرفتن ماهی‌ها مشغول کرد. و وقتی مشاهده کرد که نگاهش می‌کنم از درخت بالا رفت. او را به حال خود واگذاشتمش. نمی‌دانم این چه نوع مخلوقی است. مثل اینکه ابدن قلب در سینه‌اش نمی‌تپد. نسبت به آن مخلوقات کوچک‌تر از خودش هیچ احساس عطوفتی ندارد؟ او قادر است از زبانش استفاده کند و سخن بگوید. این موضوع مرا لرزاند چون فکر نمی‌کردم جز خودم کسی قادر به حرف زدن باشد.


چهل سال بعد/آدم    

پس از گذران این همه سال به این نتیجه رسیدم که در مورد حوا اشتباه می‌کرده‌ام. زندگی کردن با او در خارج از بهشت، خیلی بهتر از زندگی کردن بی او در بهشت است. در ابتدا که او ظاهر شد فکر می‌کردم که خیلی حرف می‌زند اما حالا اگر او در زندگی من نباشد، سکوت مرا غمگین خواهد ساخت. آفرین بر آن شاه‌بلوطی که ما را به یکدیگر نزدیک ساخت و توانستم شیرینی روح او را مزه‌مزه کنم.


چهل سال بعد/حوا

این نیایش و آرزوی من است که زندگانی خود را با او به‌سر برم و این آرزویی است که هیچ‌گاه بر روی این زمین خاکی محو نخواهد شد بلکه در قلب هر زنی نسبت به همسرش وجود خواهد داشت و این آرزو با من آغاز شده است. اما اگر قرار است که هردوی ما این دنیای فانی را ترک گوییم آرزویم این است که نفر اول من باشم. چطور می‌توانم زندگی بی او را تحمل کنم! من اولین همسری هستم که این دعا را می‌کنم و تا ابد همه‌ی همسران این نیایش را تکرار خواهند کرد.

اپلیکیشن کتابراه، این داستان را به‌صورت مجزا، با عنوان «خاطرات آدم و حوا» منتشر کرده است. البته از نظر من ترجمه‌ی کتابی که من دارم، خیلی بهتر از ترجمه‌ی نسخه‌ی الکترونیک کتاب است؛ اما به هر حال خواندنش خالی از لطف نیست. شما می‌توانید نسخه‌ی الکترونیک را به‌صورت رایگان از اپلیکیشن کتابراه دریافت کنید.

لینک دانلود کتاب "خاطرات آدم و حوا" از اپلیکیشن کتابراه

لینک پیشنهادی:

چگونه یادداشت روزانه بنویسیم؟