گاهی محض کنجکاوی جمله‌ای را به چت‌جی‌پی‌تی می‌دهم و از او می‌خواهم برای بهبود جمله پیشنهادهایی بدهد. از این تجربه دریافته‌ام که قدرت زیبایی‌شناختی هوش مصنوعی پایین است. تنها بر کوتاهی جمله‌ها متمرکز می‌شود و حتی برایش مهم نیست که جمله‌اش بتواند معنا را درست منتقل کند.

به این مثال توجه کنید:
جمله‌ی من: «بهار پیراهن گل‌دار می‌پوشد؛ پاییز پیراهن خزدار.»


و حالا پیشنهادهای هوش مصنوعی:


●بهار در گل، پاییز در خز.

●بهار گل می‌پوشد، پاییز خز.

●بهار گل‌دار است، پاییز خزدار.

●بهار پیراهن گل‌دار دارد؛ پاییز، خزدار.


همان‌طور که می‌بینید، برخی جمله‌ها معنای جمله‌ی اصلی را نمی‌رسانند و بعضی دیگر هم خوش‌آهنگ نیستند. کوتاه بودن پسندیده است، اما نباید به بهای نابودی زیبایی و رسایی جمله یا متن تمام شود. حالا این‌که هوش مصنوعی است و عذرش موجه، اما بسیاری از نویسندگان نوقلم و حتی برخی مدرسان هم همین رویه‌ی اشتباه را دنبال می‌کنند.

این روزها قالب «داستانک» در میان اهل قلم پرطرفدار است. درست است که داستانک قالب کوتاه‌نویسی است، اما آنچه مهم است موجز بودن آن است نه تعداد کلماتش. برخی می‌پندارند هرچه داستانک کوتاه‌تر باشد موفق‌تر است، اما برخی نکات هست که بهتر است به آن‌ها توجه کنیم.


📌 چند نکته مهم درباره‌ی داستانک‌نویسی

۱. وسواس تعداد کلمات 

داستانک، داستانی است که از داستان کوتاه کوتاه‌تر باشد، اما بر سر تعداد کلمات آن توافقی وجود ندارد. اینکه همه را واداریم مثلاً داستانک‌هایشان زیر ۱۰۰ کلمه باشد، کاری بی‌ثمر است. شاید داستانکی با تعداد بیشتری از کلمات رستگار شود، شاید هم با تعداد کمتر. آنچه داستانی را «داستانک» می‌کند، رعایت ساختار آن است، نه صرفاً تعداد کلمات اندک. شبکه‌های اجتماعی پر است از همین نوشته‌های کوتاه که کوچک‌ترین شباهتی به داستانک ندارند.


۲. چه کسی گفته تکرار همیشه بد است؟

برای ایجاد ریتم و ضرباهنگ داستان، گاهی تکرار کلمات یا عبارات ضروری است. مثلاً ممکن است در ابتدای داستان چند جمله‌ی کوتاه و کوبنده بیاوریم که در انتهای همه‌ی جمله‌ها فعل «بود» تکرار شود. نمی‌توان حکم کلی صادر کرد که تکرار همیشه ناپسند است، شاید نویسنده از این نوع لحن منظوری داشته که برای ساختن فضای داستان ضروری بوده است.


۳. خطر مکانیکی شدن متن را جدی بگیرید

تمرکز بیش‌ازحد بر حذف کلمات و اصرار بر کوتاه کردن نوشته تا حد امکان، به مکانیکی شدن متن می‌انجامد؛ درست مانند آنچه هوش مصنوعی می‌نویسد؛ متن‌هایی روان اما خالی از احساس و روح انسانی. نوشته‌های مکانیکی و بی‌روح نمی‌توانند قلب خواننده را لمس کنند، درنتیجه قادر به برقراری ارتباط عمیق با مخاطب نیستند.

۴. موجزنویسی ≠ نوشتن با کمترین کلمات

به این مثال دقت کنید:
«اشکان، همسرش را کشت تا صاحب ثروتش شود.»
این جمله به کوتاه‌ترین شکل ممکن داستان را بیان می‌کند، اما این جمله‌ داستانک نیست؛ در بهترین حالت می‌تواند پیرنگ یک داستانک باشد.

هر داستانی نیاز به آغاز، پرداخت و پایان دارد. موجزنویسی یعنی هیچ کلمه‌ی اضافه‌ای در متن نباشد، به‌شرط آن‌که هیچ‌کدام از عناصر اصلی آسیب نبینند. زیبایی متن، روان بودن نوشته، فضاسازی، شخصیت‌پردازی، تعلیق و ضربه‌ی پایانی هیچ‌‌یک نباید فدای کوتاه‌نویسی شوند.

۵. فردآوای نویسنده را خاموش نکنید

 اگر نوشته‌هایی از چند نویسنده‌ را به هوش مصنوعی بدهید تا بازنویسی کند، همه را کوتاه کرده و متن‌هایی تحویل می‌دهد که از نظر سبک نگارش و لحن شبیه هم هستند، انگار همه‌ی آن‌ها را یک نفر نوشته است. هر نویسنده صدای خاص خود را دارد که من آن را
 فردآوا می‌نامم. اصرار بیش از حد بر کوتاه‌نویسی می‌تواند این صدا را خاموش و نوشته را به متنی بی‌هویت تبدیل کند.


 جمع‌بندی

هدف هر نویسنده‌ای نوشتن داستانی تأثیرگذار است. محدودیت در تعداد کلمات، آزادی نویسنده را می‌گیرد، صدایش را کمرنگ می‌کند و از اثرگذاری داستانش می‌کاهد. نویسنده‌ی خوب چارچوب‌ها و ساختارها را می‌شناسد، اما اسیرشان نیست. برای موفقیت و شکوفایی خلاقیت، ساختارشکنی هم لازم است.