خواندن کتاب تنها کاری بوده که از دوران کودکی تا به حال از آن لذت بردم و هیچ وقت برایم تکراری نشده. تنها کاری که در تابستان و زمان‌های فراغتم در دوران کودکی و نوجوانی انجام می دادم خواندن کتاب های شعر و داستان بود.

و به قدری سریع می خواندم که معمولاً هر رمان متوسط را یک روزه و رمان طولانی را نهایتاً دو روزه تمام می کردم و آنهایی را که دوست داشتم، بارها و بارها می خواندم و هر دفعه بیشتر لذت می بردم.با شخصیت ها زندگی می کردم. خودم را جای قهرمان اصلی داستان می گذاشتم و خیالپردازی می کردم. 

اگر بقیه بچه ها به بازی، گردش، مسافرت، نقاشی و... علاقه داشتند، من ترجیح می دادم فقط بخوانم و بخوانم.کتاب های رمان و شعر همیشه برایم جذاب بوده و هستند‌. این کتاب هامرا به دنیاهایی رؤیایی می برند و باعث می شوند زشتی های دنیای واقعی را - هرچند برای مدتی کوتاه - از یاد ببرم.

وقتی کتاب می خوانم، انگار از این دنیا جدا می شوم و دقایق یا ساعت هایی را در دنیایی که نویسنده به زیبایی تصویر کرده می گذرانم و هر بار به سرزمین تازه ای سفر می کنم.این روزها به علت مشغله هایی که دارم فرصت خواندن رمان و شعر کمتر برایم مهیا می شود. خواندن کتاب هایی در زمینه توسعه فردی و نویسندگی بیشتر وقت مرا پر می کند و آنچنان که می خواهم نمی توانم به خواندن کتاب های محبوبم بپردازم اما سعی دارم با زودتر بیدار شدن، مجال بیشتری برای خواندن کتاب های رمان و شعر داشته باشم.

خواندن رمان و شعر بینهایت باعث شادی و خوشحالی من می شور اما می دانم که برای پیشرفت کردن و عمیق شدن خواندن کتاب‌های آموزشی هم لازم است و کم کم از خواندن این نوع کتاب‌ها هم لذت می برم.

ما فقط یک بار زندگی می کنیم، اما با خواندن کتاب های داستانی می توانیم بارها و بارها زندگی کنیم. شاید در زندگی واقعی خیلی از کارها را نتوانم انجام دهم، به خیلی از کشورها و مکان های رویایی سفر نکنم، خیلی از احساسات و موقعیت‌ها را تجربه نکنم، با خیلی از آدمها نتوانم ارتباط برقرار کنم اما با خواندن هر رمان تجربه ای از این دست خواهم داشت و به اندازه قهرمان هر داستان تجربه می کنم، می آموزم و زندگی می کنم.

وقتی به همه کتاب هایی فکر می کنم که هنوز نخوانده ام، مطمئن می شوم که بسیار خوشبختم چون هنوز سرزمین های زیادی هست که به آنها سفر کنم و زندگی های بی شماری هست که تجربه کنم.