سیندرلای گریان
سیندرلا زار زار میگریست. فرشته دستش را روی شانهی او گذاشت: «حالا چیزی نشده که، درستش میکنیم.»
سیندرلا دماغش را بالا کشید:
سیندرلا دماغش را بالا کشید: