وبلاگ داستانک داستانک شمارهی ۱۲ | مورد عجیب آقای ایدهزا هر کتابی چاپ میشد، خشم «آقای ایدهزا» را برمیانگیخت. میگفت ایدهی کتاب متعلق به او بوده... میترا جاجرمی 31 ارديبهشت 1404
وبلاگ داستانک داستانک شمارهی ۱۱ | نویـ...سـنـ...ده نویسندهای بود که لکنت زبان داشت. کلمات را همانگونه مینوشت که تلفظ میکرد. میپنداشت هیچکس آثارش را نخواهد خواند... میترا جاجرمی 28 ارديبهشت 1404
وبلاگ نوشتن آموزش نویسندگی ترجمان خوش سیری چند؟ این پیام چند روز پیش به دستم رسید:«تیم متخصص و باسابقهی ما، هر کتابی را در حوزهی انتخابی خودتون براتون ترجمه و به اسم خودتون در کتابخانهی ملی ثبت میکنیم...» میترا جاجرمی 29 ارديبهشت 1404
وبلاگ داستانک داستانک شمارهی ۱۰ | خبر فوری طبق روال هر شب، روزنامه را برداشت و شروع کرد به خواندن صفحهی حوادث. قلبش با دیدن خبرهای مربوط به دزدی، قتل، تجاوز و... میترا جاجرمی 22 ارديبهشت 1404
وبلاگ نوشتن آموزش نویسندگی طلسم آغازین چیزی در تو میجوشد؛ حسی تو را برمیانگیزد که نامش را میگذاری «انگیزهی نوشتن». میخواهی بنویسی و بیرون بریزی آنچه ناگفتنی است... میترا جاجرمی 21 ارديبهشت 1404
وبلاگ داستانک داستانک شمارهی ۹ | دوازدهمین ضربه ساعت که دوازده ضربه نواخت، از خانه بیرون زد. مدتها برای امشب برنامهریزی کرده بود. وقتی به خانهی طعمهاش رسید... میترا جاجرمی 16 ارديبهشت 1404
وبلاگ داستانک داستانک شمارهی ۸ | لبخند مچاله قلب روی کاغذ دراز کشیده بود که ناگهان تیری به او اصابت کرد. درد در تمام وجودش پیچید و قطرهقطره خونش چکید... میترا جاجرمی 05 ارديبهشت 1404
وبلاگ اعترافات یک کتابباز نادم مینگرم به انبوه کتابهای نخوانده. نگاههای خصمانهشان مانند تیری در قلبم مینشیند. احساس میکنم به تکتکشان خیانت کردهام. میترا جاجرمی 11 ارديبهشت 1404
وبلاگ داستانک داستانک شمارهی ۷ | پنجرهی باز هر ماه کتاب جدیدی را شروع میکرد؛ چند فصل ابتدایی را مینوشت، اما خیلی زود دلش را میزد و سراغ ایدهی دیگری میرفت... میترا جاجرمی 02 ارديبهشت 1404
وبلاگ داستانک داستانک شمارهی ۶ | بوسهی راپونزلی راپونزل هر روز گیسوان بلندش را از پنجرهی قلعه آویزان میکرد، شاید پسر شجاعی پیدا شود و نجاتش دهد. روزها گذشت، اما هیچ اتفاقی نیفتاد... میترا جاجرمی 29 فروردین 1404