داستانک شمارهی ۳۵ | مهمان ناخوانده
با خنده گفتم: «هفتهی دیگه مهمونی دعوت شدم.»
«آخ جون! منم میآم.»
«نخیر، تو هیچ جا نمیآی. اگه تو بیای، من نمیرم.»
«چرا خب؟ قول میدم یه گوشه آروم و ساکت بشینم...
«آخ جون! منم میآم.»
«نخیر، تو هیچ جا نمیآی. اگه تو بیای، من نمیرم.»
«چرا خب؟ قول میدم یه گوشه آروم و ساکت بشینم...

