قسمت چهارم:

شما یادتان نمی‌آید اما زمان ما دهه‌ی شصتی‌ها پیدا کردن لوازم‌تحریر زیبا و فانتزی کار بسیار سختی بود. اکثر دفترها ساده بودند. یادم هست دوران راهنمایی که بودم، آن‌قدر گشتم تا بالاخره چند دفتر زیبا با عکس میکی‌موس پیدا کردم. دفترهایم رنگ‌های درخشانی داشتند و تصویر روی جلد هر کدام متفاوت بود. حس نوشتن در آن‌ها هم فرق می‌کرد. انگار با لذت و شادی بیشتری می‌نوشتم.

از زمانی که به‌یاد می‌آورم، من همیشه عاشق لوازم‌تحریر بودم. اول مهر را بیشتر برای این دوست داشتم که می‌توانستم وسایل جدید بخرم. گرچه دوران ابتدایی‌ام لوازم خاصی نداشتم. دفترهایم از آن دفترهایی بود که پشت‌شان نوشته شده بود: «تعلیم و تعلم عبادت است.» ازشان متنفر بودم. بدرنگ، بدشکل و پر از حس بد. بهترین تراش‌ها تراش‌های آلمانی فلزی بودند که همه هم شکل هم بودند. از پاک‌کن‌ها که دیگر نگویم. همان پاک‌کن‌های دو رنگ زشت که معلوم نبود آن قسمت آبی‌اش به چه دردی می‌خورد. ما فکر می‌کردیم برای پاک کردن خودکار است اما نه‌تنها پاک نمی‌کرد، بلکه کاغذ را هم سوراخ می‌کرد. مدادها هم مدادهای سوسمار بودند با آن سوسمار وحشت‌ناک روی بدنه‌شان.

آن زمان داشتن جامدادی آهن‌ربایی جز آرزوهای هر کودکی بود. من هم خیلی دلم می‌خواست از این جامدادی‌ها داشته باشم. کلاس سوم دبستان که بودم، یک روز معلم مرا صدا کرد و یکی از همان جامدادی‌ها به من جایزه داد. هم خوش‌حال بودم و هم تعجب کرده بودم. مدرسه‌ی دولتی، معلم وارفته و این قبیل ناپرهیزی‌ها؟ به خانه که رفتم، فهمیدم مادرم این جامدادی‌ها را خریده و به مدرسه داده است تا به من و خواهرم جایزه بدهند. جامدادی هردوی‌مان یک شکل بود. فقط مال من قرمز و جامدادی خواهرم صورتی بود. جامدادی‌ام را خیلی دوست داشتم. روی آن تصویر کیتی بود. محفظه‌ای برای قرار دادن پاک‌کن داشت که به‌وسیله‌ی دکمه‌ای باز و بسته می‌شد. من کنار دختری به نام «المیرا» می‌نشستم که با همه‌ی بچه‌ها دعوا کرده بود الا من و به همین‌خاطر مرا کنار او نشانده بودند. نمی‌دانم چه‌طوری، اما المیرا دکمه‌ی جامدادی مرا خراب کرد. خیلی عصبانی شدم و من هم بالاخره با او دعوایم شد. اما چه فایده دکمه‌ی جامدادی‌ام دیگر درست نشد.

از دیگر لوازم لاکچری آن زمان «تراش دستی» بود. یکی از آن تراش دستی‌ها را در وسایل دایی‌ام دیده بودم که به رنگ آبی بود. حسابی چشمم را گرفته بود. درست یادم نیست ولی فکر می‌کنم برای تولد هشت یا نه سالگی‌ام یکی از این تراش‌ها را هدیه گرفتم. البته تراش من قرمز بود. نمی‌دانم چرا ولی انگار در دوران ما رنگ آبی‌اش در بازار نبود. آبی رنگ مورد علاقه‌ی من بود. اما خب کاری نمی‌شد کرد. باید با همان تراش قرمز می‌ساختم. انصافن اوقات خوبی هم با تراشم داشتم. از صدای خرت‌خرت تراشیدن خوشم می‌آمد. سر مدادها حسابی تیز می‌شد و آدم کیف می‌کرد باهاشان بنویسد. تازه با آشغال‌های تراشیده شده هم عالمی داشتم. یکی از تفریحاتم این بود که محفظه‌ی زیر تراش را خالی کنم. خرده‌ها را لمس کنم و از بویش لذت ببرم. هنوز هم این تراشم را دارم. گرچه یک بار از روی میز افتاد و محل قراردادن مدادش شکست اما هنوز هم به‌خوبی روز اول کار می‌کند.

با ورود به کلاس چهارم ابتدایی، اجازه‌ی نوشتن با خودکار صادر شد. البته آن زمان خودکارها تنوع رنگی خاصی نداشتند. آبی، قرمز، مشکی و نهایتن سبز بودند. اما بعدها که خودکارهای رنگی به بازار آمدند، از آن‌ها حسابی استفاده می‌کردم. یک خودکار دوازده‌رنگ عطری هم داشتم که هدیه‌ی پدربزرگم بود. هم رنگ‌های زیبایی داشت و هم هر کدام از خودکارها بوی خیلی خوبی داشتند. البته دلم نمی‌آمد از آن استفاده کنم. فقط گاهی یک خط کوچک می‌کشیدم و عطرش را نفس می‌کشیدم.

همین سال بود که مدادنوکی هم به بازار آمد. من زیاد نوشتن با مداد را دوست نداشتم چون به‌هرحال، نوک آن کلفت بود. دوست داشتم با قلمی بنویسم که سرش نازک باشد و اتود این امکان را برایم فراهم کرد. همیشه نوک 0.5 2B می‌گرفتم که هم نازک بود و هم پررنگ. یک مدادنوکی به شکل سرنگ داشتم که آن را هم پدربزرگم خریده بود. مخزن سرنگ با مایع آبی رنگی پر شده بود که وقتی می‌نوشتی، مایع داخل آن حرکت می‌کرد. خیلی زیبا و خلاقانه بود. آن‌قدر با آن اتود نوشتم که مایعش خشک شد. بعدها که روان‌نویس به بازار آمد، به‌جای خودکار با آن می‌نوشتم، چون نسبت به خودکار نوک نازک‌تری داشت.

نمی‌دانم کدام شیر پاک‌خورده‌ای نوشتن با «خودنویس» را مد کرده بود. خودنویس‌ها هم دو نوع بودند. بعضی‌های‌شان فشنگی بودند و برخی مخزنی داشتند که از جوهر پر می‌شد. از هر دو نوع خودنویس داشتم. یادم هست یکی از خودنویس‌هایم از برند «پلیکان» بود. با بدنه‌ی آبی و نقره‌ای. هر بار که می‌خواستم مخزن جوهرش را پر کنم، تمام دست‌‌وبالم آبی می‌شد. نمی‌دانم چه اصراری بود که بچه‌ی ده‌ساله با آن خط خرچنگ‌قورباغه با خودنویس بنویسد، ولی به‌هرحال مد بود.

یکی دیگر از خاطرات شیرین لوازم‌تحریری‌ام مربوط به پاک‌کن‌های عطری است. پاک‌کن‌هایی با بوی شکلات که یک جارو هم داشتند برای تمیز کردن خرده‌ پاک‌کن‌ها. داشتن این پاک‌کن‌ها نهایت لاکچری بودن در آن زمان بود. هنوز آن پاک‌کن را دارم و جالب است که همچنان عطر خود را حفظ کرده است. حالا که فکر می‌کنم آن زمان چه‌قدر وسایل عطری وجود داشت. دفتر خاطرات عطری، دفترچه یادداشت‌های معطر، خودکارها و پاک‌کن‌های خوش‌بو.

سال سوم راهنمایی که بودم، جامدادی‌های فلزی و کتابی مد شده بودند. خیلی از این نوع جامدادی‌ها خوشم می‌آمد. خودم هم چندتا از آن‌ها داشتم اما دختری در مدرسه‌مان بود که یک جامدادی قرمز دوطبقه‌ی بزرگ داشت که روی آن عکس میکی‌موس بود. خیلی دلم می‌خواست من هم از آن جامدادی داشته باشم، ولی هرچه‌قدر جست‌وجو کردم، شبیهش چیزی پیدا نکردم. اما سال بعد یعنی وقتی سال اول دبیرستان بودم، یک جامدادی زیبای فلزی در لوازم‌تحریرفروشی که همیشه برای خرید به آن‌جا می‌رفتم، پیدا کردم. هم بزرگ بود و هم دوطبقه. در آن کرم‌رنگ بود و کف آن سرمه‌ای. اولین بار بود که از پدرم خواستم چیزی برایم بخرد. با اکراه موافقت کرد چون قیمتش گران بود. (فکر می‌کنم ۳۰۰۰ تومان بود) مدادها و خودکارهایم را در آن می‌چیدم و حسابی کیف می‌کردم. هنوز هم آن جامدادی را دارم. برایم یادآور روزهایی است که بسیار به آینده امیدوار بودم.

با ورود به دانش‌گاه زمان استفاده ار لوازم فانتزی به‌پایان رسید. دانش‌گاه که جای بچه‌بازی نبود. دوباره دفترهایم ساده شدند، گرچه جلدهای رنگی داشتند. هنوز هم دلم می‌خواست وسایل خوشگل بخرم ولی نگاه عاقل‌اندر‌سفیه دیگران مانع می‌شد. اما این علاقه همچنان با من ماند. هر بار که به کتاب‌فروشی می‌رفتم، با لذت و البته حسرت به لوازم تحریرها نگاه می‌کردم. حالا خیلی تنوع بیشتر شده بود، اما من در سنی نبودم که بتوانم ازشان استفاده کنم.

سال‌ها گذشت. سال‌های دانش‌جویی به‌پایان رسید. حالا پزشک بودم. همین‌طوری هم همه فکر می‌کردند بچه‌ام، چه برسد به اینکه بخواهم از لوازم فانتزی هم استفاده کنم. البته برای دل خودم گاهی چیزی می‌خریدم اما حسرت خرید مدام این وسایل در دلم مانده بود تا اینکه شروع به نوشتن کردم. و ناگهان همه‌چیز تغییر کرد. شروع کردم به خریدن دفترهایی با طرح‌های زیبا در سایزهای مختلف. استفاده از هر مدادنوکی یا خودکار با هر شکل‌وشمایلی دیگر برایم ممنوع نبود. به‌هرحال این‌ها ابزار کار من هستند و کسی نمی‌گوید چرا با این نوع خودکار می‌نویسی یا چرا از این دفتری که مال بچه‌هاست، استفاده می‌کنی. نوشتن این امکان را به من داد که به آرزوی سال‌های دورم جامه‌ی عمل بپوشانم. حالا تنوع هم بیشتر است. به‌راحتی در اینترنت می‌گردم و هرچه را که دوست دارم می‌خرم.

شاید به‌نظرتان عجیب بیاید ولی نوع ابزاری که استفاده می‌کنیم، روی نوشتن‌مان تأثیر می‌گذارد. کافی است امتحان کنید. یک بار با مداد بنویسید، یک بار با خودکار. نوع کاغذتان را عوض کنید. با رنگ‌های مختلف بنویسید. آن‌گاه متوجه خواهید شد که حس‌وحال‌تان هر دفعه متفاوت است و درنتیجه نوشته‌تان هم متفاوت می‌شود.

استفاده از لوازم فانتزی، یکی از راه‌هایی است که نوشتن را برای من لذت‌بخش‌تر می‌کند. زمانی که خودکار زیبایی را در دست می‌گیرم یا در دفتری با کاغذی متفاوت می‌نویسم، انگیزه‌ام برای نوشتن، دوچندان می‌شود. این وسایل مرا تشویق می‌کنند تا بهتر و زیباتر بنویسم. خوشحال می‌شوم شما هم امتحان کنید و نتیجه را با من درمیان بگذارید.