حدود دو ماه قبل بود که این شعر را نوشتم و در اینستاگرام استوری کردم:
همهی گردهای سفید
دشمن انسان هستند
نمک
شکر
هروئین
و
گرد پیری
این شعر مورد توجه زیادی قرار گرفت و بازخوردهای خوبی دریافت کردم اما یکی از دنبالکنندگان به استوری جواب داد: «گرد پیری طبیعی هست چرا دشمن بهحسابش آوردید؟ پر از تجربه هست.» خیلی دوست داشتم بنویسم چرا؟ محض اِرا. اما از آنجایی که مؤدب، زاده شدهام جواب دادم: «چون همهی این عوامل انسان رو به سمت مرگ میبرند». باز جواب داد: «مگه مرگ دشمنه؟». نوع جهانبینی و طرز نگرشم را باید به او توضیح میدادم؟ به خودم لعنت فرستادم که چرا اصلن جواب میدهم، درحالیکه به سابقهی این فرد، واقف بودم. مدتی قبل هم یکی از کتابهایم را دانلود کرده بود و چندتا از جملههای مرا تغییر داده بود و میگفت اینطور درست است. آن زمان جوابی ندادم. چون درست و غلطی وجود نداشت. من به سبک خودم نوشته بودم و او هم به سبک خودش.
از آن به بعد پاسخی ندادم. او هم دست از کارش برداشت. من هیچگاه دنبال بازخوردگرفتن نبودم. بهنظرم بازخورد فقط باعث میشود دلسرد شویم و شوق نوشتن را از دست بدهیم. اصلن گیرم که فلانی گفت خوب نوشتهای. این باعث میشود من خودم را نویسنده بدانم؟ و اگر همان فلانی بگوید بد نوشتهای، من باید نویسندگی را کنار بگذارم؟ به عقیدهی من نویسنده کسی است که از نوشتن لذت میبرد. همین. پس بازخوردها و نظرات دیگران نباید روی کارش تأثیری داشته باشد. مخصوصن که اکثر بازخوردها براساس سلیقه و روابط شکل میگیرد. مثلن استادی که از فردی خوشش میآید (حالا به هر دلیلی)، نوشتههای آن فرد را هم خوب میپندارد. استادانی را میشناسم که از کار کسانی تعریف میکنند (آن هم با چه آبوتابی)، که نوشتههایشان به لعنت خدا هم نمیارزند. دلیل چیست؟ چون رابطهی دوستانهای با فرد موردنظر دارند.
بعضی از بازخوردها هم که سلیقهای هستند. فلان استاد شعر سپید را نمیپسندد و اصلاً آن را شعر نمیداند. پس به شاعرانی از این دست بازخوردهای منفی میدهد. الان من باید شعرهای دلخواهم را ننویسم چون باب طبع فلانی نیست؟ چند روز قبل در یکی از وبینارهای اهل نوشتن، یکی از دوستان سؤالی پرسید که دود از کلهی من بلند شد. کامنت گذاشت: «من به یک کلاس نویسندگی میرفتم. استاد با دیدن نوشتههای من گفت تو هیچوقت نمیتونی شاهکار ادبی خلق کنی. حالا من چیکار کنم؟» خب شاهکار ادبی خلق نکنی، مگر اتفاقی میافتد؟ تازه خیلی از شاهکارهای ادبی بعد از مرگ نویسنده به شاهکار تبدیل شدند. حالا ما خودمان را از لذت نوشتن محروم کنیم چون توان خلق شاهکار ادبی نداریم؟
یک مثال دیگر: در گروه کاریکلماتورنویسان عضوم اما بهقدری جو گروه مسموم است که ترجیح دادم هیچ کاری از خودم در گروه بهاشتراک نگذارم. چند نفر که خود را استاد میدانند و طرفدارانشان، منتظرند تا یک نفر در گروه، جملهای بنویسد و آنها بگویند: «وا مصیبتا. این که کاریکلماتور نیست. چه بر سر این ژانر ادبی آوردهاید و...». خب اولاً که «کاریکلماتور» با معیارهای محکمی سنجیده نمیشود. یک سری جملات طنزگونهای بوده که پرویز شاپور مینوشته و احمد شاملو، نام کاریکلماتور را برای آنها برگزیده. ثانیاً خیلی از جملات این اساتید هم از نظر من کاریکلماتور نیست. شاید بهتر باشد که قضاوت را به مخاطب بسپاریم. ماندگاری یک اثر است که اصالت آن را تعیین میکند. به نظر من اینگونه بازخوردها خلاقیت را در نوقلمان میکشد.
از خودتان بازخورد بگیرید
نکتهی مهم در «نوشتن» و «نویسندگی» این است که رضایت درونی خود را بر همهچیز مقدم بدارید. شما مینویسید تا به زندگی خود معنا دهید و از این طریق به رضایت درونی برسید. پس کلاً بازخوردگرفتن از دیگران را فراموش کنید. مخصوصاً که بعضی از افراد هستند که کلاً برای بیان بازخورد منفی به دنیا آمدهاند. حتماً شما هم با این افراد برخورد داشتهاید. معمولاً هم خودشان چیزی ارائه نمیکنند. فقط منتظر میمانند کسی متنی منتشر کند و شروع کنند به ایرادگرفتن. نمیدانم چه اصراری است بر این کار. من خودم هم ممکن است متنی را نپسندم اما هیچوقت اظهارنظر منفی نمیکنم. سکوت میکنم و رد میشوم. ممکن است نوشتهای را من نپسندم اما دیگران چرا. سلیقهها متفاوت است. من افرادی را دنبال میکنم که نوشتههایشان را دوست دارم. به همین راحتی. به همین خوشمزگی. اگر بازخورددهندگان منفی آزارتان میدهند، بلاکشان کنید. آرامش شما از هر موضوع دیگری مهمتر است. وقت شما ارزشمند است. زمانتان را برای توضیحدادن و راضیکردن این افراد هدر ندهید.
ما در دنیای بیرونی آزاد نیستیم اما در دنیای «نوشتن» آزاد آزادیم. آزادیم تا هرطور که میخواهیم بنویسیم. کسی نمیتواند و حق ندارد به ما بگوید چهطور بنویسیم. همانطور که هرکدام از انسانها اثر انگشت متفاوتی دارند، هرکدام هم میتوانند به سبک خود بنویسند. اصلن همین تنوع است که «نوشتن» را جذاب میکند. سعی کنید از درون خودتان بازخورد بگیرید. خود درونی شما بهتر از هرکسی میتواند شما را راهنمایی کند. اگر وقتی مینویسید رضایت عمیق را حس میکنید، پس در مسیر پیشرفت هستید.
آموزش، آموزش و باز هم آموزش ببینید
تمام این حرفها را گفتم، اما یک نکتهی مهم را نباید فراموش کنید. شما باید همواره و همیشه، در حال یادگیری و ارتقا سطح نوشتن خود باشید. به نظر من نویسندهای میتواند موفق شود که در درجهی اول یادگیرندهی خوبی باشد. کتابهای آموزشی خوب در زمینهی نوشتن کم نیست. این کتابها را مطالعه کنید. و همچنین در کلاسها و دورههای آموزشی شرکت کنید. شاید بگویید وقتی کتابها هستند دیگر چه نیازی به کلاس هست اما باید بگویم که کلاس، فواید زیادی برای شما دارد. نخست اینکه شما را از خواندن کتابهای زیاد بینیاز میکند. یک مدرس خوب نکات کاربردی چند کتاب را جمعآوری میکند و در قالب دوره ارائه میکند. شرکت در کلاس در وقت شما صرفهجویی میکند و موجب میشود در مدت زمان کوتاهتر، چیزهای بیشتری بیاموزید.
دوم اینکه شرکت در یک دورهی آموزشی خوب، شما را با کتابها و منابع جدید آموزشی آشنا میکند که ممکن است خودتان هیچگاه بهتنهایی نتوانید کشفشان کنید. و سوم: شما با شرکت در دورههای مختلف با افرادی همفکر و همدغدغهی خود آشنا میشوید که از شما حمایت میکنند.
در مورد کتابها نکتهی مهم این است که هر کتابی را میخوانید (چه آموزشی، چه داستانی یا حتا شعر) با هدف یادگیری مطالعه کنید. از کتابها میتوانید نکات زیادی بیاموزید. مثلن دقت کنید نویسنده چهطور داستان را شروع یا تمام کرده است، به نحوهی پاراگرافبندی دقت کنید، به محل قرارگیری نشانههای سجاوندی دقت کنید، کلمات تازه را فراگیرید، با لحنهای مختلف آشنا شوید، ببینید کجا نویسنده به زبان کتابت نوشته و کجا از شکستهنویسی بهره برده و هزاران نکتهی دیگر که خودتان کشف خواهید کرد.
درست نوشتن املای کلمات را جدی بگیرید
بعضی از قلمبهدستان به این نکته توجهی نمیکنند و اینطور استدلال میکنند که منظور به مخاطب رسانده میشود و داشتن غلط املایی مهم نیست. اما این تفکر اشتباه است. وقتی نویسندهای در نوشتهی خود غلط املایی دارد، ناخودآگاه این پیام را به خواننده منتقل میکند که فرد بیسوادی است. مثلاً کسی که به جای «سپاسگزار» مینویسد «سپاسگذار» یا به جای «گذاشتن» مینویسد «گزاشتن». همین الان در حال مطالعهی یک کتاب معمایی هستم. داستان بهشدت جذاب و پرکشش است اما متن کتاب پر است از غلطهای املایی از همین مثالهایی که برایتان زدهام. اولین واکنش خودم این بود: «چه مترجم بیسوادی. حتی املای سادهترین کلمات را بلد نیست.» حالا این کتاب ترجمه است اما تصور کنید که یک نویسندهی ایرانی چنین غلطهای املایی داشته باشد، خوانندگان دربارهی او چه فکری خواهند کرد؟ آیا با خود نمیگویند: «تو برو اول دیکته یاد بگیر بعد بیا نویسنده شو»؟
واژهیاب را دریابید
روی گوشی خود اپلیکیشن واژهیاب را نصب کنید و اگر املای واژهای را بلد نیستید یا نسبت به آن شک دارید، خیلی راحت در «واژهیاب»، جستوجویش کنید. واژهیاب چندین فرهنگ لغت را در خود جا داده و حتی میتوانید مترادف کلمات را هم در آن ببینید. این نرمافزار رایگان است. حتماً از آن استفاده کنید.
نکات نگارشی و ویرایشی را رعایت کنید
رعایت کردن این نکات خواندن متن را برای خواننده آسانتر میکند و احتمال مطالعهی متن بیشتر میشود. تصور کنید از طریق گوگل وارد یک سایت میشوید و میخواهید یک مقالهی بلند را بخوانید. در این مقاله چیزی بهعنوان پاراگراف وجود ندارد. نویسنده پشت سر هم بدون اینترزدن یک متن طولانی را نوشته است. نیمفاصلهها رعایت نشده، محل قرار گیربی نقطه و ویرگول درست نیست. آیا شما میلی به خواندن این متن پیدا میکنید یا سریعاً از سایت خارج میشوید و به جستوجوی خود در گوگل ادامه میدهید؟
رعایت نکات نگارشی و ویرایشی کار سختی نیست. کافی است یک کتاب را با دقت بخوانید و این نکات را در عمل ببینید. البته که میتوانید با یک سرچ ساده در گوگل هم منابع مختلفی را پیدا کنید. از این موضوع راحت نگذرید. وقتی ظاهر نوشتهی شما زیبا نباشد، دیگران به خواندن آن ترغیب نمیشوند.
بخوانید، بخوانید و باز هم بخوانید
به نوشتن شعر علاقهمندید یا دوست دارید داستان کوتاه بنویسید؟ یک راه حل خوب آن است کتابهای زیادی در ژانری که میخواهید بهصورت جدی کار کنید، بخوانید. وقتی شما میتوانید خوب بنویسید که در آن زمینه اشباع شده باشید. بهعنوان مثال هر روز یک کتاب داستان کوتاه یا یک دفتر شعر بخوانید. با این کار بهصورت عملی با ژانر محبوبتان آشنا میشوید و زبان آن را یاد میگیرید.
فایدهی دیگر خواندن در یک ژانر خاص این است که قدرت تشخیص به شما میبخشد. مثلاً اگر به نوشتن داستانک علاقه دارید، دیگر از این و آن نخواهید پرسید آیا چیزی که نوشتم داستانک هست یا نه؟ با خواندن نمونههای زیاد خودتان قدرت تشخیص را بهدست میآورید. البته ذکر این نکته ضروری است که شما باید همزمان با خواندن، نوشتن را پیش ببرید نه اینکه نوشتن را متوقف کنید. شما با خواندن سوخت لازم برای نوشتن را فراهم میکنید.
سخن پایانی
من فکر میکنم «نویسندگی» شبیه «خوانندگی» است. هر خوانندهای با هر سبکی طرفدارانی دارد پس ما هم هرکدام میتوانیم نویسندهی منحصربهفردی باشیم و خوانندگان خود را داشته باشیم. بنابراین لااقل در ابتدای کار، دنبال بازخوردگرفتن نباشید. فقط بنویسید و با آموزش صحیح، سطح نوشتههای خود را بالا ببرید.
دیدگاههای بازدیدکنندگان
افلیا فصیحی
530 روز پیشسپاس میترای عزیز. نکتهای را اشاره کردی که لازم است بارها یادآوری شود. به قول گری وی نه از تحسینهایشان خوشحال شو و نه از نقدشان ناراحت. فقط باید ادامه داد.
میترا جاجرمی
529 روز پیشممنون افلیا جان. خوشحالم که همفکریم🌷🌷
لیلا ناصری
517 روز پیشبسیار زیبا و روان نوشتی میتراجان و حق مطلب رو ادا کردی
لذت بردم
میترا جاجرمی
517 روز پیشمرسی از محبتت لیلا جان🌺🌺