نام کتاب: دلایلی برای زنده ماندن
تاریخ چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۱۹۷
نویسنده: مت هیگ
مت هیگ (Matt Haig) یکی از بهترین نویسندگان دههی اخیر، در سال ۱۹۷۵ در انگلیس متولد شد. او علاوه بر نویسندگی، در حوزهی روزنامهنگاری هم فعالیت میکند. مت هیگ نویسندهی کتابهای داستانی و غیر داستانی برای بزرگسالان و کودکان است و در نوشتن کتابهایش از تجربیات شخصیاش نیز استفاده کرده است. هیگ نویسندهی کتاب «کتابخانهی نیمهشب» است که در لیست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرار دارد. او همچنین کتابهای موفق دیگری مثل«آرامش» و «یادداشتهایی برای ستارهی پراسترس» را به رشتهی تحریر درآورده است.
مترجم: نازنینفاطمه سوداگر
کیفیت ترجمه: به نظر من، کیفیت ترجمه قابل قبول است. جملهها روان و قابل فهم هستند و بهخوبی منظور را منتقل میکنند. البته اشکالات کوچکی در ویرایش کتاب وجود دارد و ویرایش آن میتوانست بهتر انجام شود.
داستان من و کتاب:
کتاب «کتابخانهی نیمهشب» را خوانده بودم و از آن لذت برده بودم دلم میخواست نویسنده را بیشتر بشناسم. پس شروع به مطالعهی کتاب «دلایلی برای زنده ماندن» کردم که بهنوعی اتوبیوگرافی نویسنده است. این کتاب روایتی تکاندهنده از رویارویی نویسنده با افسردگی و اضطراب است. مت هیگ نویسندهای توانا است، بنابراین در شرح جزئیات حالات و احساساتش بسیار موفق عمل کرده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی توصیه میکنم؟
۱. تمام افرادی که با افسردگی و اضطراب درگیر هستند و یا قبلاً آن را تجربه کردهاند.
۲. اگر یکی از نزدیکان شما به افسردگی یا اضطراب مبتلا است.
۳. اگر شما فرزندی دارید یا تصمیم دارید در آینده فرزندی داشته باشید، خواندن این کتاب برای شما ضروری است.
خیلی از ما در برههای از زمان افسردگی و اضطراب را تجربه کردهایم، بنابراین خواندن این کتاب میتواند برای همهی ما مفید باشد.
این کتاب چگونه به شما کمک میکند:
۱. برای افرادی که افسردگی و اضطراب را تجربه کردهاند، داستان کاملاً آشنا، قابل درک و ملموس است و به دیگر افراد هم کمک میکند تا درک بهتری از افراد مبتلا به افسردگی و اظطراب داشته باشند و بتوانند بهترین رفتار را در مقابل این اشخاص داشته باشند. خواندن این کتاب به والدین هم پیشنهاد میشود تا بتوانند علائم این بیماریها را بشناسند و اگر کودکشان نشانههایی از اضطراب و افسردگی نشان میدهد، برای کمک به او پیشقدم شوند.
۲. نویسنده از ما میخواهد با احساسات خود روبهرو شویم و آنها را بپذیریم. اینکه مدام به خودمان بگوییم «من حالم خوب است، من آدم شادی هستم»، به درمان کمکی نمیکند. قدم اول این است که بپذیریم حال خوبی نداریم. درواقع خودشناسی مهمترین عامل در درمان افسردگی و اضطراب است.
۳. افسردگی و اضطراب مثل سرماخوردگی نیستند که بهراحتی و با خوردن چند قرص بهبود یابند. باید راه کنترل و مقابله با آنها را فرا بگیریم. با اینکه نویسنده از دارودرمانی نتیجه نگرفته است اما آن را رد نمیکند. در برخی از افراد این روش مؤثر است. درواقع هر فرد باید به دنبال راههایی بگردد تا حالش را بهتر کند.
۴. برخورداری از عشق و محبت در درمان افراد مبتلا به افسردگی و اضطراب نقش خیلی مهمی دارد. مت هیگ با دختر مهربانی رابطهی عاطفی دارد که همواره او را حمایت میکند، سرزنشش نمیکند، حالش را درک میکند و به او امید میبخشد.
۵. ما انسانیم و یک روز ممکن است خوشحال باشیم و روز بعد افکار پوچی و خودکشی در سر داشته باشیم. مهم این است که فهرستی از تمام چیزهایی که حالمان را بهتر میکند داشته باشیم تا بتوانیم در لحظه کاری کنیم که احساس بهتری داشته باشیم. لازم نیست این کارها خیلی عجیب و بزرگ باشند. گاهی دوشگرفتن، نفس عمیق کشیدن، پیادهروی، خواندن یک کتاب، میتواند تأثیر فوقالعادهای در بهبود شرایط داشته باشد. نباید به خودمان سخت بگیریم، از کوچکترین تجربه میتوان برای بهبود اوضاع استفاده کرد.
۶. افرادی که مبتلا به افسردگی و اضطراب هستند، تصور میکنند در این دنیا تنها هستند و کسی مثل آنها رنج نمیکشد اما خواندن این کتاب کمک میکند بفهمیم تنها نیستیم و خیلی از انسانها این احساسات و احوال ناخوشایند را تجربه میکنند. مت هیگ کسی است که با افسردگی شدید مواجه بوده و توانسته آن را کنترل کند، پس چرا ما نتوانیم؟
۷. مت هیگ از «خواندن و نوشتن» بهعنوان روشی مؤثر برای شکستدادن افسردگی یاد میکند. در جایی از کتاب از قول وانهگت میگوید: «خواندن و نوشتن از نیروبخشترین مراقبههایی هستند که آدمی تاکنون یافته است.» مت هیگ نویسندهی موفقی است، شاید همین «افسردگی و اضطراب» فرصتی به او داده جهت خلقکردن اثر. فقط به نقاط منفی ننگریم. به قول غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کن.
ستاره: ★★★★★
ناشر: انتشارات شمشاد
قیمت نسخهی چاپی: 102000 تومان
قیمت نسخهی الکترونیک: 35000 تومان
نسخهی الکترونیک کتاب را میتوانید از اپلیکیشن طاقچه یا فیدیبو تهیه کنید.
چند جملهی کوتاه از کتاب:
□ دلم نمیخواست بمیرم، فقط میخواستم زنده نمانم! مرگ مرا میترساند.
□ زمان خود درمانگر دردها است.
□ «و در پایان این ادامهی زندگیست که شجاعت بیشتری میطلبد، نه خودکشی.» آلبر کامو
□ هرچه بیشتر غمگین میشدم، کمتر میتوانستم گریه کنم.
□ شاید عشق تنها عبارت است از یافتن کسی که با او میتوان، عجیبترین بعد خویش را
آشکار ساخت.
□ هیچ دارویی در جهان وجود ندارد که بهقدر محبت به دیثگران، حال شما را خوب کند.
□ با اینکه قلبت شکسته خواهد شد، تو با دلشکستگی تاب خواهی آورد و ادامه خواهی داد.
□ چرا زندگی؟ چرا مرگ نه؟
□ واژگان! گاهی تنها همین واژگان میتوانند رهاییبخش ما باشند.
□ هیچچیز تا ابد ادامه پیدا نمیکند. درد و رنج کنونی شما ادامهدار نخواهد بود.
□ افسردگی شاید هزینهای گزاف بود که باید میپرداختم تا چشمم به روی زندگی حقیقی باز شود.
□ درد و رنج زمان را کشدار میکند.
پارههایی از کتاب
اگر تابهحال گمان میکردید که یک فرد افسرده دلش میخواهد شاد باشد و خوشحال، در اشتباه بودید. افسردهحالان اصلاً و ابداً به بعد تجملی شادکامی اهمیتی نمیدهند. تنها چیزی که میخواهند فقدان رنج است.
میان عشق به کتاب و نیاز به آن فاصلهی زمین تا آسمان است. من در آن برهه به کتاب احتیاج داشتم و کتاب در زندگی من، به منزلهی یک شی تجملی نبود. آنها برای من یک مادهی مخدر درجه یک بهشمار میرفتند.
فهم افسردگی دشوار است. افسردگی نامرئی است. اینطور نیست که احساس «کمی اندوه» داشته باشید. واژهی افسردگی مرا به یاد یک لاستیک پنچرشده میاندازد؛ لاستیکی که پاره شده و غیر قابل حرکت است. اما افسردگی همراه با اضطراب و وحشت به یک جسم پنچر و بیحرکت نمیماند. زمانی که افسردگی به حد اعلای خود میرسد، نومیدانه میبینید که آرزو داشتید به هر مرض دیگری مبتلا میشدید، الّا این مرض.
«هر آنچه تو را نمیکشد قویترت میسازد.»؛ نه. این ضربالمثل زیاد در مورد من صدق نمیکند. آنچه مرا نکشت؛ دستکم ضعیفترم ساخت. چیزی که موجب مرگتان نشود، ممکن است باعث شود تا آخر عمرتان بلنگید.
کتاب بخوانید بیآنکه به تمام کردن آن بیندیشید. فقط بخوانیدش و از هر واژه، جمله و پاراگراف لذت بجویید. آرزو نکنید کاش زودتر تمام شود و یا کاش هرگز تمام نشود.
یک عبارت کلیشهای در باب افراد کتابخوان وجود دارد که میگوید آنان، انسانهای تنهایی هستند. اما برای من چنین نبود؛ کتاب خواندن راهی بود که مرا از تنهایی درمیآورد.
چگونه زمان را متوقف سازیم؟ با بوسیدن عزیزان. چگونه در زمان سفر کنیم؟ با مطالعه. چگونه از زمان بگریزیم؟ با هنر. چگونه زمان را لمس کنیم؟ با قلم بهدست گرفتن. چگونه زمان را فرو بنشانیم؟ با نفس کشیدن.
یکی از نشانههای محرز افسردگی این است که سر سوزن امیدی به هیچچیز ندارید و آیندهای را متصور نمیشوید. گویی داخل یک تونل ماندهاید که دو سر آن مسدود است و بههیچوجه قادر نیستید روزنهی نوری که در انتهای آن سوسو میزند را ببینید.
هر کجا که هستید و هر دورانی را که میگذرانید، در جستوجوی یافتن یک زیبایی باشید؛ یک چهره، یک بیت شعر، ابرهای آسمان، دیوارنوشتهها و یا نیروگاه بادی که جلوتان سبز میشود. زیبایی ذهن را تطهیر میکند.
«پسرها گریه نمیکنند.» این عبارت را حتماً شنیدهاید. اما چنین نیست؛ آنها گریه میکنند؛ ما گریه میکنیم؛ من گریه میکنم.
دیدگاه خود را بنویسید