مدتی قبل در یکی از گروه‌های نویسندگی پیام عجیبی دیدم. یکی از اعضا در پاسخ به دوستی نوشته بود: «اگه می‌خوای نویسنده‌ی موفقی باشی حتماً باید برون‌گرا بشی». این توصیه و البته اجباری که در آن به‌کار رفته بود، مرا به تعجب واداشت. یعنی تمام نویسنده‌های موفق جهان برون‌گرا بوده‌اند؟ اگر درون‌گرا باشی باید قید نوشتن و نویسندگی را بزنی؟ آیا «جی. کی. رولینگ»، «سوزان کین» و «امیلی برونته» درون‌گرا و موفق نبوده‌اند. در ابتدا بیایید کمی بیشتر درباره‌ی درون‌گرایی بدانیم.

درون‌گرایی چیست؟

شکل ساده‌ی تعریف درونگرایی و برونگرایی در مدل یونگ به صورت زیر است: درونگرایی به این معنا است که توجه و علایق و دغدغه‌های فرد به احساسات، افکار و دنیای درونی او معطوف است. در مقابل، برونگرایی به این معنا است که توجه و علایق و دغدغه‌های فرد به دنیای بیرونی معطوف می‌شود. افراد درون‌گرا بیشتر ترجیح می‌دهند ساکت باشند و موقعیت‌های آشنا را به موقعیت‌های ناآشنا ترجیح می‌دهند. این دسته از افراد به گفت‌وگوی درونی با خود بیشتر اهمیت داده و زمان‌های زیادی را به تفکر درونی می‌پردازند. درواقع معاشرت‌های بیرونی معمولاً از افراد درون‌گرا انرژی زیادی می‌گیرد و آن‌ها با تنهایی و ارتباط با دنیای درونی‌شان سعی می‌کنند آن انرژی ازدست‌رفته را بازیابند.

درون‌گراها معمولاً دوست دارند وقت خود را در تنهایی سپری کنند. البته این به معنی غیر اجتماعی و یا ضد اجتماعی بودن این افراد نیست بلکه صرفاً یک ترجیح ساده است. درواقع افراد درون‌گرا دوستان کمتر و محدوده ارتباطی تنگ‌تری دارند اما در جمع‌های دوستانه‌ی خود صمیمی و گرم و پرانرژی رفتار می‌کنند و این‌گونه نیست که از برقراری ارتباطات اجتماعی ناتوان باشند. بعضی‌ها هم معتقدند به خودتان برچسب «درون‌گرا» یا «برون‌گرا» نزنید، چون مانع پیشرفت‌تان می‌شود اما من با این نظر هم مخالفم. چون خودم «درون‌گرا» هستم و در جهانی که «برون‌گرایی» تحسین می‌شود و از سوی اکثریت جامعه، درون‌گرایی درک نمی‌شود، مشکلات زیادی را تجربه کرده‌ام.

درون‌گراها حدود یک‌سوم جامعه را تشکیل می‌دهند پس در اقلیت هستند و همیشه از سوی برون‌گراها برچسب‌هایی همانند افسرده‌بودن، منزوی بودن، خجالتی بودن، سرد بودن و... دریافت می‌کنند. پژوهش‌های مختلف نشان می‌دهند که درون‌گرایی باعث مبتلاشدن فرد به افسردگی نمی‌شود و در بعضی از تحقیقات مشکلات روانی در برون‌گراها بیشتر دیده شده است. اینکه یک فرد درون‌گرا است و تنهایی را ترجیح می‌دهد اصلاً به این معنی نیست که او افسرده است و مشکلی دارد. ما باید بدانیم که درون‌گراها از ترس و اضطراب به تنهایی پناه نمی‌برند بلکه در تنهایی لذت‌های بیشتری را می‌توانند تجربه کنند.

وراثت نقش زیادی در ایجاد این ویژگی شخصیتی دارد اما متأسفانه عده زیادی به دنبال تغییر درون‌گرایی فرزندشان بوده‌اند و با مراجعه به روان‌شناس و مشاور سعی کرده‌اند فرزند خود را تغییر دهند و او را وادار به بیشتر حرف‌زدن کنند. درواقع این تلاش ریشه در عدم درک درست از درون‌گرایی دارد. بااین‌حال با آگاهی‌بخشی‌هایی که در این زمینه شده است روزبه‌روز درون‌گرایی بیشتر به‌عنوان یک ویژگی پذیرفته می‌شود.

ما نباید فراموش کنیم که برون‌گرایی و درون‌گرایی صرفاً دو ویژگی انسانی‌اند و هیچ‌کدام به یکدیگر برتری ندارند. دنیای ما هم به افراد درون‌گرا نیاز دارد هم به افراد برون‌گرا. اما «درون‌گرایی» چگونه می‌تواند در «نوشتن و نویسندگی» کمک‌کننده باشد؟

ده دلیل برای اینکه «درون‌گراها» نویسندگان خوبی هستند:

۱. نویسنده‌ی خوب باید بتواند سر جایش بند شود و به‌مدت طولانی بنویسد. پاسکال می‌گوید: «ناشادمانی‌های آدمی از این ناشی می‌شود که توانایی ساکت و آرام‌ماندن در یک اتاق را ندارد.» درون‌گراها این مشکل را ندارند. آن‌ها در تنهایی بهتر کار می‌کنند. می‌توانند ساعت‌ها تنها بمانند، تمرکز کنند و بنویسند. کاری که برای هر نویسنده‌ی حرفه‌ای ضروری است. پژوهش‌ها نشان می‌دهند نوشتن انرژی ذهنی زیادی مصرف می‌کند چون تمام مغز را درگیر می‌کند. برون‌گراها انرژی خود را از ارتباط با سایر افراد می‌‌گیرند، درحالی‌که درون‌گراها در تنهایی انرژی خود را شارژ می‌کنند. این بدان معنی نیست که نوشتن برای‌شان خسته‌کننده نیست، اما درون‌گراها با انرژی‌ای که برای تمرکز روی نوشتن لازم است، بهتر مجهز شده‌اند.

۲. نویسنده‌ی خوب زیاد مطالعه می‌کند. اغلب درون‌گراها اشتیاق عجیبی به خواندن دارند. زمانی که کودک هستند معمولاً به آن‌ها «کرم کتاب» گفته می‌شود چون اشتهای زیادی برای مطالعه دارند. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های نویسندگان خوب عشق به خواندن است. درواقع «خواندن» سوخت لازم را برای «نوشتن» تأمین می‌کند. خواندن کمک می‌کند دایره‌ی واژگان گسترده‌تری داشته باشید و با ساختارهای مختلف داستانی آشنا شوید. مطالعه شما را با شیوه‌های جدید نوشتن آشنا می‌کند که قبلاً از آن بی‌خبر بوده‌اید.

۳. نویسنده‌ی خوب جزئی‌نگر است. درون‌گراها معمولاً بیشتر به جزئیات توجه می‌کنند و بهتر هم به‌خاطر می‌آورند. توجه به جزئیاتی ازقبیل اینکه مردم جه‌طور حرف می‌زنند، چگونه لباس می‌پوشند و در موقعیت‌های مختلف چه‌طور رفتار می‌کنند و استفاده از این جزئیات نوشته‌های درون‌گراها را جذاب می‌کند. همان‌طور که می‌دانید «نوشته» در بازنویسی است که کامل و آماده‌ی انتشار می‌شود. درون‌گراها چون به جزئیات بیشتر توجه می‌کنند، نوشته‌های‌شان را هم بهتر ویرایش می‌کنند.

۴. نویسنده‌ی خوب عمیق می‌اندیشد. درون‌گراها بیشتر اوقات در حال فکرکردن هستند، بنابراین کمتر با کمبود ایده مواجه می‌شوند. درون‌گراهاها فقط هنگام نوشتن به آن فکر نمی‌کنند بلکه وقتی به پیاده‌روی یا خرید می‌روند یا با افراد دیگر صحبت می‌کنند، ذهن‌شان مشغول تولید ایده‌های جدید برای پروزه‌های نوشتاری است.

اطلاعات مسیر طولانی‌تری در مغز یک درون‌گرا طی می‌کنند. این خصوصیت به فرد اجازه می‌دهد تفکر عمیق‌تری داشته باشد. به همین دلیل درون‌گراها در سازمان‌دهی و نوشتن افکار خود بسیار خوب عمل می‌کنند.

۵. نویسنده‌ی خوب خودش را خوب می‌شناسد. درون‌گراها تنهایی را دوست دارند و زمان زیادی را به کندوکاو در افکار، احساسات و انگیزه‌های‌شان اختصاص می‌دهند. هرچه‌قدر نویسنده خودش را بیشتر بشناسد، شخصیت‌های درست‌تر و باورپذیرتری را خلق می‌کند. نویسنده‌ای که به درونیات خود آگاه است از تجربه‌هایش هم در نوشتن داستانی و هم در نوشتن غیرداستانی به‌درستی استفاده می‌کند.

۶. نویسنده‌ی خوب خلاق است. خلاقیت بخش بزرگی از پروسه‌ی نوشتن است. نظم‌ و ترتیب  دادن به ایده‌ها و سازماندهی‌شان نیاز به خلاقیت زیادی دارد. از آنجا که درون‌گراها در زمان تنهایی بهتر برانگیخته می‌شوند، معمولاً فرآیند خلاقیت خودبه‌خود به سراغ‌شان می‌آید.

۷. نویسنده‌ی خوب شنونده و مشاهده‌گر خوبی است. درون‌گراها معمولاً کمتر حرف می‌زنند و بیشتر گوش می‌دهند. داستان‌ها و حرف‌های دیگران را می‌شنوند و از آن‌ها در نوشته‌های‌شان استفاده می‌کنند. همچنین بیشتر به مشاهده‌ی دنیای اطراف خود می‌پردازند، درنتیجه روابط،عکس‌العمل‌ها و انگیزه‌های انسانی را بهتر درک می‌کنند. درون‌گراها زمان زیادی را برای  مشاهده‌ی مردم صرف می‌کنند و راحت‌تر می‌توانند شخصیت‌های جذاب خلق کنند. افراد درون‌گرا چون مشاهده‌گر و شنونده‌ی خوبی هستند، اغلب قدرت همدردی بیشتری از خود نشان می‌دهند. این توانایی به درون‌گراها اجازه می‌دهد خود را به جای دیگران بگذارند و از زاویه‌ی دید آن‌ها به مسائل نگاه کنند، درنتیجه خلق شخصیت‌های متفاوت برای‌شان راحت‌تر است.

سخن پایانی

اگر شما به «نوشتن» علاقه‌مندید، بدون توجه به نظرات غیرتخصصی، همین الان دست‌به‌کار شوید و نوشتن را شروع کنید. آنچه در «نوشتن» مهم است، اشتیاق و استمرار است. درون‌گرا یا برون‌گرا بودن مانعی برای فعالیت شما نیست. اما خوب است که با ویژگی‌های مثبت شخصیت خود آشنا شوید تا از آن‌ها در جهت بهبود مهارت نوشتاری‌تان استفاده کنید.