آتنا با خودش گفت: «شاید بتونم برم کتابخونه، ولی نه. نمیشه که هر ساعتی برم کتابخونه. تازه نمیتونم همهی کتابها و دفتر و دستکمو با خودم ببرم. کافه هم که نمیتونم برم. اصلاً تو جای شلوغ، تمرکز ندارم. پس چیکار کنم؟» ناگهان جرقهای در ذهن آتنا زده شد. یادش آمد که یک اتاق نسبتاً بزرگ در طبقهی پایین خانهشان دارند که از آن بهعنوان انباری استفاده میکنند.
آتنا بهسرعت خودش را به انباری رساند. به دور و برش نگاهی انداخت. وسایل زیادی آنجا نبود. میشد دستی به سر و رویش کسید و از آن بهعنوان دفتر کار استفاده کرد. آتنا نفس راحتی کشید. خلوت مطلوبش را پیدا کرده بود.
طی چند روز بعدی آتنا وسایل موردنیازش را به اتاق منتقل کرد. اتاق بسیار ساکت بود و میتوانست با خیال راحت بنویسد. اوضاع بهتر شده بود. دیگر خبری از سر و صدا نبود، با این حال آتنا نمیتوانست خوب تمرکز کند. علتش را نمیدانست. تصمیم گرفت در جلسهی بعدی، این موضوع را با استاد مطرح کند.
آتنا به دفتر استاد رسید. آماده بود که گزارش این دو هفته را به استاد ارائه دهد. استاد پشت میزش نشسته بود و کتاب «حق نوشتن» را میخواند. با دیدن آتنا کتاب را روی میز گذاشت، لبخندی زد و به او خوشامد گفت: «خب، خب. چه خبر آتنا خانوم؟ صفحات صبحگاهی رو تونستی بنویسی؟» آتنا با خجالت جواب داد: «راستش اولش نتونستم هر روز بنویسم. بعضی روزا دیر از خواب بیدار شدم. بعضی وقتام حوصلهی نوشتن نداشتم، ولی کمکم اوضاع بهتر شد. تو هفتهی دوم هر روز نوشتم. یه موضوع جالب. نوشتن صفحات صبحگاهی باعث شد شبا زودتر بخوابم و برنامهی خوابم تنظیم بشه.»
استاد گفت: «خیلی خوب پیش رفتی. شروع هر کاری مسلماً سخته. ولی اگه ادامه بدی، کار برات راحتتر میشه. به چه نکتهی خوبی اشاره کردی. خواب خوب برای همه و بهخصوص نویسندهها لازمه. باید خواب کافی و باکیفیت داشته باشی تا بتونی خوب بنویسی.»
«درسته استاد. میتونم بپرسم کتابی که داشتین میخوندین، چه جور کتابیه؟ اسمش به نظرم خیلی جالبه.»
«حتماً آتنا جان. میدونی بعضی وقتا انگیزه و شوق نوشتن کم میشه. من چندتا کتاب دارم که از اونا برای بیدارکردن شوقم استفاده میکنم. یکی از اون کتابا همین کتاب «حق نوشتن» از «جولیا کامرونه». پیشنهاد میکنم بخونیش. خیلی بهت کمک میکنه.»
«حتماً استاد. ممنونم که کتابای خوبی بهم معرفی میکنید.»
«این وظیفهی منه آتنا که تو رو با کتابای خوب آشنا کنم. نویسنده باید زیاد بخونه، خیلی زیاد تا بتونه از پس نوشتن بربیاد.»
«استاد، به نظرتون بهتر نیست من اول یه سری کتاب بخونم و آموزش ببینم، بعد شروع به نوشتن کنم. چون هرچی مینویسم مزخرف از آب درمیآد.»
«نه نه. این اشتباهیه که خیلیا میکنن و خودشونو از نوشتن محروم میکنن. خوندن و نوشتن باید همزمان انجام بشه. بذار خیالتو راحت کنم، اگه بخوای صبر کنی که همهچیزو یاد بگیری و بعد شروع کنی، هیچوقت نمینویسی. تو باید شروع کنی، بنویسی و در حین کار یاد بگیری. حالا اگه سؤال دیگهای نداری بریم سراغ نامهی سوم.»
آتنا گفت: «متأسفم که اینو میگم. با اینکه خیلی دوست دارم بنویسم ولی تمرکز ندارم. با اینکه یه جای خلوت برای نوشتن پیدا کردم، ولی مدام حواسم پرت میشه.» استاد سری تکان داد: «اشکالی نداره آتنا جان. حواسپرتی و نداشتن تمرکز مشکل بیشتر آدمای امروزه. ولی همین که بهش آگاهی داری و دنبال راهحل میگردی، خیلی خوبه. حالا بهم بگو وقتی میخوای بنویسی، موبایلتو کجا میذاری؟»
آتنا با اینکه از این سؤال متعجب شده بود، جواب داد: «کنار دستم میذارمش.»
«خب، به نظر میآد دلیل اصلی حواسپرتیت همین باشه. وقتی میخوای بنویسی، موبایلتو یا خاموش کن یا بذارش بیرون از اتاقت که هوس چک کردن شبکههای اجتماعی یا چت کردن به سرت نزنه. ممکنه بگی من میتونم خودمو کنترل کنم، ولی تجربه نشون داده که این کار شدنی نیست. با خودت میگی چندتا پست و استوری میبینم، ولی وقتی به خودت میآی که ساعتها در حال پرسه زدن تو شبکههای اجتماعی بودی و زمان باارزشتو تلف کردی. چیزی که میگمو تجربه کردی؟»
«متأسفانه، بله.»
«حتا اگه تو شبکههای اجتماعی هم نری، ممکنه یکی بهت پیام بده یا زنگ بزنه. تو شروع میکنی به حرف زدن. هم تمرکزتو از دست میدی هم زمانو. پس همنشینی با موبایل ممنوعه. حالا موافقی بریم برای نامهی بعدی؟»
آتنا به نشانهی موافقت سری تکان داد. استاد به سمت صندوقچه رفت. نامهی دوم را درون آن گذاشت و نامهی دیگری را بیرون آورد و به آتنا داد: «آتنای عزیز، درس نامهی سوم، خیلی مهمه. شاید بشه گفت پایهی نویسندگیه. ازت میخوام نامه رو بادقت بخونی و اجراش کنی. یه ماه دیگه میبینمت. اگه تو این مدت سؤالی داشتی باهام تماس بگیر.»
آتنا از دفتر استاد بیرون آمد. با خودش فکر کرد: «یعنی تو نامه چی نوشته که انقدر مهمه؟» زود خودش را به خانه رساند، پشت میزش نشست و شروع به خواندن نامه کرد:
«سلام به تو دوست پُرتلاشم. سومین نامه حاوی درس خیلی مهمی است و میتوان آن را اساس نویسندگی خواند. از تو میخواهم خیلی بادقت نامهی امروز را بخوانی و به آن عمل کنی.
درس سوم: آزادنویسی
برای بیشتر افراد، صفحهی سفید کاغذ ترسناک است. به همین دلیل شروع نوشتن برایشان سخت است. این ترس از شروع حتی میتواند باعث فرار از نوشتن شود. با «آزادنویسی» میتوان به این ترس غلبه کرد. آزادنویسی یعنی بدون اینکه فکر کنی، هرچه را به ذهنت میرسد بنویسی. برای آزادنویسی نیاز به ایدهی از پیش تعیینشده نداری. فقط دستت را روی کاغذ بگذار و شروع به نوشتن کن. به همین سادگی.
آزادنویسی چیست؟
آزادنویسی یعنی قلم را روی کاغذ قرار دهی یا انگشتانت را روی کیبورد بگذاری و بدون فکرکردن شروع به نوشتن کنی. برای آزادنویسی نیاز به ایدهی از پیش تعیینشده نداری؛ فقط هر چیزی را که به ذهنت میرسد، با نهایت سرعت بنویس و دستت را از روی کاغذ یا کیبورد برندار. به بیان دیگر آزادنویسی یعنی خالیکردن ذهن در قالب کلمات.
مزایای آزادنویسی چیست؟
۱. عضلات نویسندگیات را تقویت میکنی. آزادنویسی به ما کمک میکند عضلات نویسندگی خود را تقویت کنیم. یک ورزشکار حرفهای را درنظر بگیر. این ورزشکار هر روز به باشگاه میرود و تمرین میکند تا بدنش را گرم نگه دارد. آزادنویسی هم برای نویسنده حکم باشگاه را دارد. برای اینکه تبدیل به نویسندهی خوبی شوی، چارهای نداری جز اینکه بنویسی و زیاد هم بنویسی. آزادنویسی این فرصت را فراهم میکند تا قلم خود را گرم نگه داری. تو با زیاد نوشتن از دل کمیت، کیفیت را بیرون میکشی.
۲. برای نوشتن ایده پیدا میکنی. بسیاری از نویسندگان جوان میپندارند از همان ابتدا باید داستان بنویسند، شعر بگویند و به هر حال یک اثر ادبی خلق کنند، اما این تصور اشتباه است. در آغاز مسیر نوشتن فقط باید بنویسی و اصلاً به فکر تولید اثر ادبی نباشی. وقتی برای مدتی آزادنویسی را بهصورت مستمر ادامه دادی، آن وقت است که ایدههای نو به ذهنت خطور خواهند کرد. بیوقفه نوشتن تو را در حالتی شبیه به مدیتیشن قرار میدهد. ذهنت آزاد میشود و ایدههای جدید را مییابد.
۳. صدای خودت را پیدا میکنی. بسیاری از نویسندگان جوان به دام تقلید از دیگران میافتند و سعی میکنند مانند نویسندگان معروف بنویسند، اما بهعنوان یک نویسنده باید لحن و صدای خودت را پیدا کنی. در آزادنویسی چون با سرعت و بدون فکر مینویسی، فرصت نمیکنی از دیگران تقلید کنی، درنتیجه کمکم صدای خودت را پیدا میکنی.
۴. خودسانسوری در تو کاهش مییابد. خیلی از نویسندگان تازهکار با خودشان روراست نیستند، احساسات و افکارشان را سانسور میکنند، درنتیجه تصویری جعلی به مخاطب ارائه میدهند. خوانندگان هم بهراحتی میفهمند نویسنده با آنها صادق نیست، بنابراین نوشتههای این نوع نویسندگان خوانده نخواهد شد. برای اینکه نویسندهی خوبی باشی در درجهی اول باید با خودت روراست باشی، احساساتت را بشناسی و از رویارویی با آنها نترسی. آزادنویسی فرصتی گرانبها در اختیارت قرار میدهد که بدون خودسانسوری، تظاهر و دروغ بنویسی و به نویسندهی بهتری تبدیل شوی.
۵. آزادنویسی انسداد نویسندگی را برطرف میکند. این فقط مشکل تو نیست که نمیدانی چطور شروع کنی یا از چه چیزی بنویسی. حتی بزرگترین نویسندگان جهان هم با این معضل روبهرو هستند. آزادنویسی یکی از بهترین روشهایی است که موانع نوشتن را برطرف میکند. میتوانی حین آزادنویسی از زمینوزمان و هر آنچه در ذهنت هست بنویسی. این جریان سیال ذهن باعث میشود ایدههایی روی کاغذ بیاوری که خودت هم از نوشتنشان مبهوت بمانی.
۶. آزادنویسی نظم ایجاد میکند. کارل راسن میگوید: «تنها راه حل این است که برای مدت طولانی بهصورت متوالی به نوشتن ادامه دهید و به ارزیابی متزلزل خود از از نحوهی نگارشتان هیچ توجهی نکنید. حضور ذهنی و جسمی پای میز کار برای نوشتن، مهمترین عادت برای یک نویسنده است.» و برای ساخت این عادت هیچ روشی بهتر از آزادنویسی وجود ندارد. آزادنویسی تو را متعهد میکند هر روز مثلاً پنج صفحه یا پانصد کلمه بنویسی؛ و به این ترتیب نوشتن را به عادت روزانهی خود تبدیل کنی. یکی از مهمترین نکات برای یک نویسندهی جوان تبدیل نوشتن به عادت روزانه است و آزادنویسی در ایجاد این عادت بسیار کمککننده است.
۷. فاصلهی ذهن و قلمت کم میشود. بسیاری از نویسندگان جوان میگویند ایدههای زیادی در ذهنشان وجود دارد اما وقتی میخواهند ایدههایشان را بنویسند، نمیتوانند. علت این موضوع، فاصلهای است که بین ذهن و قلم وجود دارد. اگر زیاد ننویسی فاصلهی ذهن و قلمت کم نمیشود. به قول شاهین کلانتری شما نیاز به فیزیوتراپی قلمی دارید که این فیزیوتراپی قلمی با آزادنویسی ایجاد میشود. هرچهقدر بیشتر آزادنویسی کنی، فاصلهی بین ذهن و قلمت کمتر میشود و راحتتر میتوانی آنچه را در ذهن داری، به روی کاغذ بیاوری.
روش آزادنویسی
صفحات صبحگاهی را حتماً بنویس. در نامهی قبلی برایت از «صفحات صبحگاهی» گفتم. این صفحات هم نوعی «آزادنویسی» هستند؛ پس آزادنویسی را با صفحات صبحگاهی شروع کن. به محض بیدار شدن از خواب و قبل از شروع هر کاری، سه صفحه پشت سر هم بنویس. این نوع آزادنویسی کمک میکند در ابتدای روز ذهن خود را از افکار منفی خالی کنی تا فضای کافی برای ورود افکار خلاقانه و نو در ذهنت ایجاد شود.
یک حداقل برای نوشتن مشخص کن. مثلاً بگو میخواهم یک صفحه، دو صفحه یا پانزده دقیقه یا بیستوپنج دقیقه آزادنویسی کنم. محدودیت زمانی یا حجمی جلوی حواسپرتیات را میگیرد. وقتی بدانی که چه زمان، نوشتن پایان میگیرد، کار نوشتن راحتتر میشود. بهتدریج حجم یا زمان آزادنویسی را افزایش بده.
در زمان آزادنویسی بدون توقف بنویس. فکر نکن. فقط هر چیزی را که در لحظه به ذهنت میرسد، بنویس. با سرعت بنویس و دستت را از روی کاغذ یا کیبورد برندار. برنگرد که غلط املاییات را تصحیح کنی یا علائم نگارشی را در جای درست خود قرار دهی. نگران نباش. کسی قرار نیست این نوشته را ببیند. به این فکر نکن که این نوشته سادهلوحانه است یا منطقی، درست است یا غلط. در آزادنویسی تنها چیزی که اهمیت دارد، خود فعل نوشتن است.
نیازی نیست حتماً جای مشخصی برای نوشتن درنظر بگیری. هر جا که راحت هستی میتوانی بنویسی. فقط آزادنویسی را در زمان یا مکانی انجام نده که عوامل حواسپرتی در آنجا وجود دارد.
ابزار نوشتن اهمیتی ندارد. این انتخاب توست. میتوانی با قلم و کاغذ بنویسی یا در برنامهی ورد کامپیوتر تایپ کنی. هر ابزاری را که راحتتر هستی بهکار ببر. اما پیشنهاد من این است هر دو روش را امتحان کنی. چون هرکدام حسوحال متفاوتی ایجاد میکنند.
دوست نویسندهام، آزادنویسی یکی از مهمترین و مؤثرترین تمرینهای نویسندگی است. آزادنویسی باعث میشود ترست از کاغذ سفید بریزد. شروع به نوشتن کنی و ایدههایت را به بهترین شکل ممکن بپرورانی. آزادنویسی خلاقیتت را شکوفا میکند و عضلات نویسندگیات را گرم نگه میدارد. حالا که این نامه را خواندی، وقت آن است قلم و کاغذ را برداری و شروع به «آزادنویسی» کنی.
خدانگهدار تا نامهی چهارم»
آتنا سعی کرد هر روز «آزادنویسی» کند، اما خیلی خوب نمیتوانست این کار را انجام دهد. از مادرش خواست، زمانهایی که او در حال نوشتن است، پیام ندهد و زنگ نزند، اما مادر توجهی نمیکرد و مدام با پیامهایش تمرکز آتنا را به هم میزد. آتنا متوجه شد که استاد درست میگوید. به مادرش گفت: «نوشتن کار منه و نیاز به تمرکز دارم، پس موبایلمو میذارم بیرون از اتاق. اگه کار ضروری داشتین میتونین بیاین پایین و بهم بگین.» این روش جواب داد و آتنا توانست بهتر تمرکز کند.
اما آتنا مشکل دیگری داشت. چند خط بیشتر نمیتوانست بنویسد. شروع میکرد به کتاب خواندن یا موسیقی گوش کردن. نمیتوانست مدت زیادی پشت میز بنشیند. حوصلهاش که سر میرفت، گوشیاش را برمیداشت و در شبکههای اجتماعی میچرخید. باید راهی برای حفظ تمرکزش پیدا میکرد، اما چگونه؟
دیدگاه خود را بنویسید