زیرا که واژهها دست از سرم برنمیدارند. مدام خودشان را به درودیوار ذهنم میکوبند تا بیرون بیایند و در دل سپید کاغذ جاگیر شوند. هرکدام را که برمیگزینم، صدای آن یکی درمیآید: «پس من چه؟ من! مرا فراموش کردهای؟» مینویسم تا این واژههای سرگردان و دلنازک از من نرنجند.
آنقدر مینویسم تا نوبت به همهی کلمات برسد. کلمات صمیمی، کلمات عاشق، کلمات طناز، کلمات رؤیایی، کلمات خشمگین و حتا کلمات خجالتی. آشناییام با واژهها پایانی ندارد. هر روز با انبوهی از افکار و احساسات مواجه میشوم که کلمهای برای ابرازشان ندارم. اینجاست که میگردم و با واژهی جدیدی دیدار میکنم.
شبها آخرین چیزی که در ذهنم میبینم، کلمات هستند. کلماتی که در سرم پچپچ میکنند، زیرلب میخندند و حتا از خواب بیدارم میکنند تا آنها را زودتر به کاغذ برسانم. صبحها کلمات انگیزهام میشوند، انگیزهای برای شروع یک نوشته، یک جهان تازه.
در این بحبوحهی پوچی و بیمعنایی، چه کسی غیر از واژگان مهربان دستم را میگیرد تا به کمک هم معنایی نو دراندازیم؟ حالا معنا را در تکتک کلمات میبینم. آنها هستند که به زندگیام معنا میبخشند. من دچار شدهام. دچار نوشتن. دچار یعنی عاشق. اگر ننویسم پس چه کنم؟
✍️ میترا جاجرمی
دیدگاههای بازدیدکنندگان
محسن جعفری
348 روز پیشدرود بر شما...جعفری هستم
از آشنایی با شما بسیار خرسندم.
لطفا جهت تهیه کتاب های ارزشمندتان راهنمایی بفرمائید. متشکرم 🙏09139072140
میترا جاجرمی
348 روز پیشدرود. برای تهیهی کتابهای الکترونیکی به بخش محصولات در سایت برید و کتابو به سبد خریدتون اضافه کنید. برای تهیهی نسخهی چاپی کتاب بنویس تا زنده بمانی به آیدی telegram.me/afarinandegan در تلگرام پیام بدید. موفق باشید.