از دوران کودکی سریال های جنایی و معمایی سریال های محبوب من بودند. تک تک قسمت های سریال های " پوآرو " و " داستان های شرلوک هلمز " را با دقت تماشا می کردم و در دوران راهنمایی تمام کتاب های " آگاتا کریستی " و " سر آرتور کانن دویل " را خواندم. بعدها هم این علاقه در من باقی ماند و کتاب های معماگونه جذابیت زیادی برای من من داشتند و دارند. کم کم کتاب های سیدنی شلدون، مری هیگینز کلارک، گیوم موسو، روث ور و... را هم مطاله کردم و در حال حاضر هم طرفدار سرسخت این نوع کتاب ها هستم و در سبد کتابخوانی ام علاوه بر کتاب های دیگر، حتماً یک کتاب معمایی هم وجود دارد.
امّا چرا به خواندن این نوع کتاب ها علاقمند هستم و آیا خواندن کتاب های معمایی فایده ای هم دارد؟
یکی از دلایلی که این ژانر برای من جذاب است، علاقه ام به حل کردن معماست. ذهنم درگیر حل کردن معمّا می شود و سوالات زیادی در ذهنم شکل می گیرد. البته همیشه هم موفق نمی شوم معما را به درستی حل کنم اما همین تلاش ذهنم را فعال می کند و خلاقیتم بیشتر می شود.
علت دیگری که کتاب های معمایی برایم جذاب است، ارضای حس کنجکاوی و هیجان است. این هیجان شگفت زده ام می کند و من این احساس را دوست دارم.
زمان هایی هم که موضوعی ناراحت کننده ذهنم را درگیر می کند، برای فرار از نشخوار ذهنی و خودآزاری به کتاب های معمایی پناه می برم. خواندن این کتاب ها ذهنم را درگیر ماجرا و پیدا کردن راه حل می کند و حداقل برای ساعتی ذهنم آزاد می شود و از فشار ذهنی فاصله می گیرم.
اخیراً مقاله ای خواندم که به تأثیر مطالعه رمان های جنایی و معمایی در درمان افسردگی پرداخته بود. دکتر " لیز بروستر " ، استاد پزشکی دانشگاه لنکستر بریتانیا، معتقد است که خواندن درام های جنایی می تواند در درمان سلامت بیماران افسرده مؤثر باشد. چرا که بیماران می دانند معمّای جنایت در پایان داستان حل خواهد شد و به همین علّت با خواندن این آثار، احساس راحتی و اطمینان می کنند.
تجربه شما چیست؟ آیا شما هم به مطالعه آثار این ژانر علاقمند هستید؟ حتماً در قسمت دیدگاه ها نظر خود را برایم بنویسید.
دیدگاه خود را بنویسید