کتاب پرنده به پرنده توسط آن لاموت نوشته شده. آن لاموت نویسنده ای است که کتاب های بسیاری از او چاپ شده و مدرس دوره های نویسندگی هم هست. در این کتاب درس های زیادی درباره نویسندگی وجود دارد و برای نويسندگان تازه کار، خواندن آن بسیار کمککننده است.
آن لاموت کتاب را طوری نوشته که با خواندن آن احساس میکنید در یکی از کلاس های نویسندگی او نشستهاید و به توصیه هایش درباره نوشتن گوش میکنید.
آن لاموت در این کتاب، قوانین، بایدها و نبایدهای نویسندگی، مدل ذهنی یک نویسنده، تجربیات خود و شاگردانش را با لحنی جذاب و شوخ بیان میکند. آن لاموت دست شما را میگیرد و برای نویسنده شدن راهنماییتان میکند.
شاید برایتان جالب باشد درباره انتخاب نام زیبای کتاب بدانید.
عنوان این کتاب به داستانی برمیگردد که آن لاموت آن را در کتاب به این شکل شرح میدهد:
سی سال پیش که برادر بزرگم دهساله بود، سعی داشت گزارشی دربارۀ پرندهها بنویسد. سه ماه برای تمام کردن کتاب مهلت داشت اما کار برای روز آخر ماند.
برادرم نگران، خود را در انبوه کاغذها، مداد و کتابها غرق کرده بود. پدرم در کنار او نشست، دستانش را بر روی شانههای او گذاشت و گفت: «پرنده به پرنده عزیزم، پرنده به پرنده جلو برو.»
نویسنده از این داستان برای راهنمایی نویسندههای تازهوارد استفاده میکند که اغلب سرگردان و پریشان هستند و نمیدانند چطور و از کجا شروع کنند.
برشهایی از این کتاب:
* نویسنده بودن به شما دلیل و بهانه ای برای انجام دادن کارهای مختلف و سیر و سیاحت میدهد.
* انتشار کتاب مطلقاً آن چیزی که گفته میشود نیست اما نوشتن آن چیزی که گفته میشود هست.
* عمل نوشتن برای گرفتن پاداشی نیست، نوشتن خود پاداش خویش است.
* نوشتن، کار و بازی توأمان است.
* نویسنده بهتری شدن به شما کمک خواهد کرد که خواننده بهتری شوید، و این خودپاداشی واقعی است.
* همه نويسندگان خوب پیش نویس های افتضاح ابتدایی می نویسند. این گونه است که آن ها به پیش نویس های خوب دوم و پیش نویس های معرکه سوم میرسند.
* کمال گرایی صدای سرکوبگر است. کمالگرایی شما را در همه عمرتان منقبض و معذب نگاه خواهد داشت.
* ما برای آنکه بفهمیم که هستیم و چرا اینجاییم و برای آنکه بفهمیم قرار است چه بنویسیم، اول لازم است که انواع و اقسام خراب کاری ها را بکنیم.
* ما همه مان می دانیم که خواهیم مرد؛ این چندان مهم نیست. مهم آن است که در مواجهه با این واقعیت چه نوع آدمی هستیم.
* اگر شما یک نویسنده باشید، این شیوه ای است که روزهایتان را می گذرانید: گوشکردن، نگاه کردن، ذخیره کردن چیزها و خلاصه انجام دادن کارهایی که باعث میشود انزوای شما ثمری داشته باشد.
* همه آنچه شما به عنوان یک نویسنده می توانید به ما بدهید این است که بگویید زندگی از منظر شما چیست و چه معنایی میدهد.
* شما همه آنچه را که جمع کرده اید، همه آنچه را که دزدکی شنیده اید، با خودتان به خانه میآورید و آن ها را در فرآیندی کیمیاگرانه، تبدیل به طلا میکنید.
* استعاره ها نوعی ابزار زبانی عالی هستند، چون آن ها امر ناشناخته را در قالب امر شناخته توضیح میدهند.
* در نوشتن آدم یاد میگیرد که توجه نشان دهد و یاد میگیرد که حرف دلش را بزند.
* نوشتن یعنی اینکه رنج کشیدن آدم ها را ببینیم و در بطن آن معنایی پیدا کنیم.
* اگر عمیق ترین باورهای شما موتور محرک نوشتنتان باشند، نه فقط مانع آن میشوند که کارتان تصنعی به نظر برسد، بلکه به شما کمک خواهند کرد موتور محرک شخصیت هایتان را نیز کشف کنید.
* یک نویسنده همواره میکوشد خود بخشی از راه حل باشد، میکوشد چیزکی از زندگی بفهمد و آن را انتقال دهد.
* درباره چیزهایی که برایتان مهمترین چیزها هستند بنویسید.
* جمع کردن مخاطب و طلب کردن توجه آن ها بیهوده خواهد بود مگر آنکه حرفی مهم و سازنده برای گفتن داشته باشید.
* باید در سرتان همه چیز را ساکت و آرام کنید تا بتوانید صدای شخصیت هایتان را بشنويد و به آنها اجازه دهید که داستانتان را هدایت کنند و پیش برند.
* حسادت یکی از حوادث و خطرات شغلی نویسنده بودن است.
دیدگاه خود را بنویسید