خانم نویسنده از خواب بیدار شد. کشوقوسی به بدنش داد. نفس عمیقی کشید و لبخند زد. به یادش آمد که دیشب قبل از خواب، جملهها، ایدهها و شعرهایی به ذهنش رسیده بود. اما بهقدری خوابآلود بود که حال نوشتنشان را نداشت. پس چند کلمه را برای خود نشان کرد.چند بار تکرارشان کرد تا در خاطرش بمانند و سپس به خواب رفت. اما الان هرچهقدر فکر میکرد، چیزی بهیادش نمیآمد. به خودش لعنت فرستاد که چرا تنبلی کرده و آن ایدههای درخشان و بکر را در موبایلش یادداشت نکرده. همیشه عادت داشت موبایلش را روی پاتختی قرار دهد تا اگر قبل از خواب، چیزی به ذهنش رسید، یادداشتش کند اما دیشب خستگی بر او غلبه کرد. حوصلهی تایپکردن در گوشی را نداشت. یقین داشت که شب گذشته، یک کاریکلماتور جالب به ذهنش رسیده بود. اما اکنون هرچهقدر به مغزش فشار میآورد، چیزی بهخاطر نمیآورد.
این تجربه چند بار برای خانم نویسنده اتفاق افتاده بود. میدانست که قبل از خواب، ذهن در حالت آلفا قرار میگیرد. یعنی حالت بین خوابوبیداری. در این زمان خلاقیت افزایش مییابد و ایدههای خوبی شکل میگیرد. هر بار به خود میگفت: «این دفعه حتمن ایدهها را در گوشیام یادداشت میکنم حتا اگر از خستگی در حال مرگ باشم.» اما این اتفاق نمیافتاد. به خواب میرفت و صبح چیزی به یاد نمیآورد.
خانم نویسنده بدجوری حالش گرفته شد. با خود فکر کرد: «اینجوری نمیشود. باید یک فکر اساسی کنم.» پس شروع به نوشتن دربارهی این موضوع کرد. هرچهقدر بیشتر مینوشت، موضوع برایش واضحتر میشد. فهمید که دلیل خستگی بیش از حدش قبل از خوابیدن به ساعت خوابش برمیگردد. خیلی دیر میخوابید. از آن جغدهای شبزندهدار بود اما ظاهرن ذهنش با این شبزندهداری خیلی خسته میشد. پس تصمیم گرفت که زودتر بخوابد تا قبل از اینکه قدرت تایپکردن در موبایل را از دست بدهد، ایدهها را بقاپد و یادداشتشان کند.
در حین نوشتن راجع به این موضوع، نکتهی دیگری توجه خانم نویسنده را جلب کرد. نوشتن روی صفحهی کاغذ، خیلی راحتتر از تایپکردن در موبایل بود. حتا میتوانست با چشمهای بسته هم بنویسد. راه حل را یافته بود. پس یک دفتر و مداد کنار تختش گذاشت تا زمانی که قبل از خواب، چیزی به ذهنش میرسد، بلافاصله در دفترش بنویسد. حتا لازم نبود همهی جملات را کامل بنویسد. نوشتن چند کلمهی کلیدی کافی بود تا صبح ذهنش تمام ایدهها را بهیاد آورد. خانم نویسنده به خودش تبریک گفت. از این به بعد هیچ ایدهای نمیتوانست از چنگش فرار کند. او همهشان را شکار میکرد.
دیدگاه خود را بنویسید