خانم نویسنده دیروز پستی در یکی از پیج‌های آموزش نویسندگی دید با این عنوان: «نوشتن برای خواننده». در کپشن نوشته شده بود: «خیلی وقت‌ها از زبان نویسنده‌ها می‌شنویم که می‌گن براشون مهم نیست که خواننده‌هاشون کم باشن و فقط برای برای خودشون و ذات هنر می‌نویسن. الان دیگه این دیدگاه، گرفتن ژست نخ‌نمایی شده! وقتی اثری منتشر می‌شه، موفقیت یا عدم موفقیتش رو فقط مخاطبین اون متن مشخص می‌کنن. اگه نویسنده نتونه مخاطبش رو راضی نگه داره، یعنی با شکست روبه‌رو شده؛ به همین سادگی.» یک پیج آموزش نویسندگی دیگر هم زیر پست کامنت گذاشته بود: «اگر برای خودت می‌نویسی پس نویسنده نیستی» خانم نویسنده با دیدن این پست به فکر فرو رفت. به‌راستی او برای چه کسی می‌نوشت؟

خانم نویسنده با خودش فکر کرد اگر این پست درست باشد باید تعامل خوبی با مخاطبینش برقرار کرده باشد. پس رفت سراغ فالوورهای پیج. این صفحه 4980 فالوور داشت اما پست مورد نظر 95 لایک گرفته بود و 4 عدد کامنت ناقابل یعنی متن موفقی نبود و نتوانسته بود مخاطب را راضی نگه دارد. پس شاید بهتر باشد نویسنده‌ی پست مطلبی را تحت عنوان آموزش نویسندگی به خورد دیگران دهد که حداقل خودش نمونه‌ی خوبی برای آن باشد.

خانم نویسنده با خودش گفت چیزی این میان درست نیست. شاید بهتر بود نویسنده‌ی این پست به‌جای واژه‌ی «نویسنده»، عبارت «تولید‌کننده‌ی محتوای آموزشی» را به‌کار می‌برد. چون مقوله‌ی ادبیات خلاق یا آفرینش‌گر مثل شعر، داستان، کاریکلماتور و ... دنیایی متفاوت از محتوای آموزشی و مقاله‌نویسی است. اول باید هدف از «نوشتن» مشخص شود. آیا نویسنده می‌نویسد که محتوایی کاربردی برای دیگران، تولید کند یا می‌نویسد که اثر ادبی خلق کند؟ وقتی نویسنده خواهان تولید محتوای کاربردی است، مسلمن در ابتدا باید «مخاطب هدف» و نیازهایش را شناسایی کند تا بتواند محتوای مفیدی برای این گروه مشخص تولید کند اما نویسندگی خلاق وادبیات، این‌گونه نیست. نویسنده نمی‌تواند و نباید طبق ذائقه‌ی مخاطب پیش برود.

به‌عنوان مثال، خانم نویسنده، داستانک می‌نویسد. داستانک‌های او اکثرن در فضای سوررئالیستی سیر می‌کند. با واقعیات روزمره کاری ندارد. برعکس خیلی از همکارانش که قصه‌های خاله خان‌باجی می‌نویسند. او می‌خواهد دنیایی متفاوت از دنیایی که در آن زندگی می‌کند، بسازد حتا اگر بعضی به‌ظاهر اساتید، این‌گونه داستانک‌ها را نپسندند. او چیزی را می‌نویسد که خواسته‌ی خودش است نه طبق نظر جامعه. یا مثلن خانم نویسنده، شعر می‌نویسد. شعرهایی که شاید از نظر خیلی‌ها شعر نباشندف چون وزن و قافیه‌ای ندارند. اما او اتز نوشتن این نوع شعر لذت می‌برد و جالب است با اینکه مدت زمان کوتاهی است که به شعرگفتن روی آورده، بازخوردهای خیلی خوبی از مخاطبان گرفته است.

خانم نویسنده معتقد است که نویسنده، باید برای خودش بنویسد، مخاطب آن هم پیدا خواهد شد. درواقع نویسندگی را همانند خوانندگی می‌داند. هر خواننده‌ای با هر سبکی طرفدارانی دارد و البته افرادی هم هستند که سبک آن خواننده را نمی‌پسندند. اما خواننده‌ای ماندگار خواهد بود که بدون توجه به سلیقه‌ی اکثریت، راه خود را برود.

سلیقه‌ی جامعه هر روز در حال تغییر است. اگر نویسنده بخواهد با این جریان تغییر همراه شود، از خودش چه باقی خواهد ماند؟ باید هر روز رنگ عوض کند و به‌جای نوشتن از آنچه خودش را راضی می‌کند، طبق خواست دیگران بنویسد. مارسل پروست می‌گوید: «زمانی که برای جلب رضایت دیگران تلاش می‌کنید، موفقیت غیرممکن است، اما کاری که برای راضی نگه‌داشتن خود انجام می‌دهید، همیشه این شانس را دارد که دیگران را راضی کند.» خانم نویسنده این موضوع را با تمام وجودش درک کرده و قبول دارد. از روزی که شروع به نوشتن کرد، حتا یک لحظه هم فکر نکرد که آیا این چیزی که می‌نویسد مورد تأیید و تمجید فلان دوست یا فلان استاد قرار می‌گیرد یا نه. نتیجه را هم می‌شود از تعداد مخاطبان فعال و تعاملی که در پیجش وجود دارد، فهمید. او همیشه خودش بوده و چیزی را نوشته و منتشر کرده که خواست قلبی خودش را نمایان کند.