چند روز قبل خانم نویسنده پستی در اینستاگرام دید با این مضمون: «من کتاب‌های زیادی می‌خرم. همه‌جای خانه یک کتاب نیمه‌تمام افتاده بود. من کتاب نمی‌خواندم، معتاد به کتاب‌خواندن شده بودم. اعتیاد حتی به کار خوب هم باعث تباهی است.» در پایان هم نوشته بود: «امسال خرید کتاب را تحریم می‌کنم». خانم نویسنده بعد از خواندن این پست، حس بدی پیدا کرد. اینکه یک فرد کتاب‌خوان با یک فرد معتاد -که باعث نابودی خود و دیگران می‌شود-مقایسه شده بود، از نظر او قابل قبول نبود. به‌عقیده‌ی خانم نویسنده فقط یک نوع اعتیاد خوب در دنیا وجود دارد و آن اعتیاد به خواندن و نوشتن است. و افراط‌کردن در این زمینه‌ها را نه‌تنها بد نمی‌داند بلکه خیلی هم آن را توصیه می‌کند. خانم نویسنده تصمیم گرفت یک مصاحبه‌ی خیالی با یک فرد معتاد به کتاب (منظور همان اعتیاد منفی است که در ابتدای متن ذکر شد)، ترتیب بدهد تا موضوع برایش بیشتر روشن شود.با هم این مصاحبه را می‌خوانیم.

خانم نویسنده: می‌شه برامون توضیح بدی یه آدم معتاد به کتاب، دقیقاً چه رفتاری داره؟

معتاد: بله. من مرتب کتاب می‌خریدم ولی بیشترشون رو نمی‌خوندم. چندتایی هم که می‌خوندم، نیمه‌ونصفه ول می‌کردم. همه جای خونه پر از کتاب شده بود ولی من حتی یه دونه کتاب رو هم کامل نمی‌خوندم.

خانم نویسنده: عجب! حالا تو ترکی؟

معتاد: بله. تصمیم گرفتم تا کتابای قبلی رو تموم نکردم، کتاب جدیدی نخرم. همه‌ی کتابا رو هم از دوروبرم جمع کردم و گذاشتم تو کمد تا با دیدنشون حالم بد نشه.

خانم نویسنده: یعنی تو با دیدن کتابای نخونده، حس بدی پیدا می‌کنی؟ چرا؟

معتاد: خب معلومه. وقتی چشمم به کتابای نخونده میوفته، استرسی می‌شم. تازه مردم هی می‌پرسن یعنی همه‌ی این کتابا رو خوندی. اون وقت می‌مونم که چی بهشون بگم.

خانم نویسنده: حالا که کتابا رو از جلوی چشمت برداشتی، بیشتر کتاب می‌خونی؟

معتاد: راستش نه. بازم زیاد کتاب نمی‌خونم. شاید چون اولشه. هنوز عادت ندارم.

خانم نویسنده: تو فکر می‌کنی هر کتابی رو که خریدی باید تا آخر بخونی و بعد بری سراغ یه کتاب دیگه؟

معتاد: آره دیگه.

خانم نویسنده: و اگه یه کتابو تا آخر نخونی حس بدی پیدا می‌کنی؟

معتاد: دقیقاً همین‌طوره.

خانم نویسنده: خب به‌نظر من تو داری از زاویه‌ی نادرستی به موضوع نگاه می‌کنی. به خودت نگاه کن. الان که دوروبرت کتاب نیست، بیشتر از قبل کتاب نمی‌خونی. تو درواقع صورت مسئله رو پاک کردی. اتفاقاً من وقتی محیط اطرافمو با کتاب پر می‌کنم، و مدام چشمم به کتاب می‌افته، انگیزه‌ی بیشتری برای خوندن پیدا می‌کنم. انگار مدام بهم یادآوری می‌شه که مطالعه رو فراموش نکنم. موافق نیستی؟

معتاد: شاید. مطمئن نیستم.

خانم نویسنده: نکته‌ی بعدی. کی گفته که آدم باید یه کتابو تموم کنه، بعد بره سراغ کتاب بعدی. اولاً که شاید یه کتاب ارزش خوندن نداشته باشه. نباید خودتو مجبور کنی که یه کتابو هر طور که شده تا آخر بخونی. شایدم الان اون کتاب مناسب تو نیست، ممکنه در آینده برگردی و بخونیش و اون موقع بهتر درک کنی و لذت ببری. دوم اینکه ممکنه از یه کتاب فقط یه فصلش برات کاربردی و مفید باشه. خب چه اشکالی داره؟ همون قسمت رو می‌خونی و به بقیه‌ی قسمت‌ها هم کاری نداری. و نکته‌ی سوم که مهم‌ترین نکته هم هست: برای اینکه بهره‌‌ی بیشتری از مطالعه ببری و خسته هم نشی، بهتره که سبد مطالعاتی داشته باشی.

معتاد: سبد مطالعاتی دیگه چیه؟

خانم نویسنده: الان برات توضیح می‌دهم. یعنی برخلاف تصور تو که می‌خوای خوندن یه کتابو تموم کنی و بعد بری سراغ یه کتاب جدید، بهتره چندتا کتابو با هم بخونی. سبد مطالعاتی ترکیبی از علاقه و آموزشه. مثلاً تو نویسنده‌ای پس باید در سبدت، کتاب‌های آموزش نویسندگی رو داشته باشی. برای یه نویسنده خوندن شعر از واجباته، پس یه دفتر شعرم تو سبدت می‌ذاری. خوندن رمان‌های کلاسیک هم لازمه، پس یکی از این کتابا هم می‌ره تو سبدت. هر آدمی لازمه که روی توسعه‌ی فردی خودشم کار کنه، پس یه کتاب در این زمینه هم تو سبدت قرار می‌دی. فرض کنیم به رمان‌های معمایی علاقه داری، پس یکی از این رمان‌ها رو هم به سبدت اضافه می‌کنی. هر فردی بسته به نیاز و علایقش می‌تونه سبد مطالعاتی‌ خودشو داشته باشه.

معتاد: ولی اینجوری سرعت مطالعه کم می‌شه؟

خانم نویسنده: اتفاقاً برعکس این کار سرعت مطالعه رو بالا می‌بره چون از خستگی ذهنی جلوگیری می‌کنی. وقتی پشت سر هم یک کتاب آموزشی رو می‌خونی، ممکنه مطالب برات خسته‌کننده بشه و درنتیجه سرعت خوندنت کم بشه ولی وقتی متنوع می‌خونی ذهنت بهتر عمل می‌کنه، خسته نمی‌شه و سرعتت بالا می‌ره. یه نکته‌ی دیگه هم در مورد سبد مطالعاتی وجود داره، آدم در زمان‌های مختلف روز حال‌وهوای متفاوتی داره، پس کتابی که در صبح می‌خونه با کتابی که قبل از خواب می‌خونه، متفاوته. تو می‌تونی براساس حس‌وحالت برای هر موقع از روزت کتاب متفاوتی رو انتخاب کنی که مناسب اون حس و اون موقع از روز باشه. این کار زمان مطالعه رو افزایش می‌ده و باعث می‌شه بیشتر بتونی کتاب بخونی.

معتاد: جالبه. نکته‌ی دیگه‌ای هم هست که بخوای بهم بگی؟

خانم نویسنده: آره. یه نکته‌ی خیلی مهم برات دارم. ببین بعضی کتابای خوب، یک بار چاپ می‌شن و اونم به تعداد محدود. ممنکه اگه الان نخری بعداً دیگه نتونی پیداش کنی. اون‌وقت حسرت داشتن و خوندن اون کتاب به دلت می‌مونه. پس اگه کتاب خوبی جایی می‌بینی، حتماً بخرش. با برنامه‌ریزی درست و نکاتی که بهت گفتم می‌تونی از خوندن کتاب لذت ببری و به یه معتاد واقعی کتاب تبدیل بشی.

معتاد: آره. دارم وسوسه می‌شم دوباره خریدن کتابو شروع کنم. می‌خوام معتاد باشم.

خانم نویسنده: موفق باشی دوست معتاد من.

وقتی گفت‌وگوی خانم نویسنده و معتاد به‌پایان رسید، نکات خوبی برای خانم نویسنده روشن شد. با هم این موارد را مرور می‌کنیم:

۱. اعتیاد به کتاب تنها اعتیاد خوب در دنیاست که به شما کمک می‌کند سطح آگاهی و دانش خود را افزایش دهید.

۲. وقتی محیط اطراف خود را با کتاب پر می‌کنید، انگیزه‌تان برای مطالعه بیشتر می‌شود. پس نگران کتاب‌های نخوانده نباشید. کتاب‌های نخوانده به شما یادآوری می‌کنند از فرصت خود بهتر استفاده کنید تا بتوانید کتاب‌های بیشتری بخوانید.

۳. کتاب‌نخریدن باعث نمی‌شود شما کتاب‌های قبلی را تا آخر بخوانید. عدم برنامه‌ریزی و اهمال‌کاری است که موجب می‌شود شما کتاب نخوانید. اتفاقاً خرید مداوم کتاب می‌تواند انگیزه‌ی شما را برای مطالعه افزایش دهد.

۴. این یک باور نادرست است که باید همه‌ی کتاب‌ها را تا آخر خواند. ممکن است کتابی را شروع کنید و در ادامه متوجه شوید کتاب خوبی نیست. پس بدون اینکه عذاب وجدان بگیرید، رهایش کنید و کتاب جدیدی مطالعه کنید. گاهی فقط خواندن یک قسمت از کتاب به کار شما می‌آید. فقط همان قسمت را بخوانید. زمان‌هایی هم هست که کتابی برای الان شما مناسب نیست. شاید در حال حاضر به‌نظرتان پیچیده و سخت‌خوان بیاید اما ممکن است در آینده با افزایش دانش و سطح تفکرتان، خواندن آن را لذت‌بخش بیابید. پس خواندن بعضی کتاب‌ها را به آینده موکول کنید.

۵. حتماً سبد مطالعاتی داشته باشید. داشتن سبد از خستگی ذهنی شما جلوگیری می‌کند، مطالعه را برای شما لذت‌بخش‌تر می‌کند و سرعت خواندن‌تان را افزایش می‌دهد.