نام کتاب: وانهاده

تاریخ چاپ: 1397

تعداد صفحات: 152 صفحه

نویسنده: سیمون دوبووار

سیمون دوبووار در سال ۱۹۰۸ در خانواده‌ای مذهبی و ثروت‌مند به دنیا آمد. ورشکستگی پدر در سال‌های پس از جنگ جهانی اول اوضاع را برای سیمون و خانواده‌اش دشوار کرد. اما فداکاری‌های مادر سیمون، فرانسوا، زمینه را برای پرورش استعداد فرزندان خود فراهم کرد. او تمام تلاش خود را کرد تا دخترانش در دانشگاه سوربن (معتبرترین و بهترین دانشگاه فرانسه در پاریس) ثبت‌نام کنند.

سیمون دوبووار جوان بیشترِ وقتش را صرف تحقیق و مطالعه می‌کرد. دایرهٔ مطالعات او بسیار وسیع بود. از ادبیات کلاسیک و متن‌های قدیم لاتین گرفته تا ادبیات و فلسفه روز.

در دانشگاه با ژان پل سارتر آشنا شد. از همان دوران بود که به یکدیگر علاقه‌مند شدند و عشقشان تقریبا تا پایان عمر باقی بود. ارادت خاص هر دو متفکر به فلسفهٔ وجودگرایی (اگزیستانسیالیسم) یکی از پایه‌هایی بود که رابطه‌شان را استوار نگه می‌داشت. سیمون که از مهم‌ترین اندیشمندان فمینیست است، در سال ۱۹۸۶ در پاریس، شهر محل زادگاهش، دیده از جهان فروبست.

کتاب‌های او از این قرار هستند: جنس دوم، نقد حکمت عامیانه، خون دیگران (رمان)، ماندارن‌ها (رمان) ،همه می‌میرند (رمان)، مرگی بسیار آرام (رمان)، خاطرات و وداع با سارتر


مترجم: ناهید فروغان

کیفیت ترجمه: ترجمه بسیار خوب و روان و جذاب است و به نظر می‌رسد مترجم توانسته لحن نویسنده را به‌خوبی حفظ و منتقل کند. ویرایش کتاب خالی از اشکال نیست. اشکالات تایپی، غلط‌های املایی و فاصله‌‌گذاری‌های نادرست در متن هست که به زیبایی نوشته لطمه می‌زند.

ناشر: نشر مرکز


درباره‌ی کتاب

«وانهاده» داستانی است نوشته‌ی «سیمون دوبووار» که در قالب یادداشت‌های روزانه‌ی یک زن نوشته شده است. «مونیک»، قهرمان داستان، زنی چهل‌وچهارساله، خانه‌دار و دارای دو فرزند دختر است. مونیک تمام زندگی و جوانی‌اش را صرف همسر و فرزندانش کرده است. او زنی است که تا همین چندی پیش احساس خوش‌بختی می‌کرد؛ فقط از این‌که همسر پزشکش بیش‌ازحد کار می‌کند گِله داشت.


مونیک خوش‌حال است که دو دخترش را به‌خوبی تربیت کرده و آن‌ها هرکدام به راه دل‌خواهشان رفته‌اند و حالا او می‌تواند خلوت بیش‌تری را با شوهرش تجربه کند. اما ناگهان همه‌چیز به هم می‌ریزد و مونیک متوجه خیانت همسرش می‌شود. دنیای زن فرو می‌ریزد، اما نمی‌خواهد بپذیرد که مرد دیگر عاشقش نیست، پس هر کاری می‌کند تا او را به زندگی مشترکشان برگرداند. مونیک باور دارد این فقط یک هوس گذراست، شوهرش او را دوست دارد و سرانجام از معشوقه‌اش خسته شده و به سوی او باز می‌گردد.


مونیک نماینده‌ی قشری از زنانی ساده و عامی است که تمام وجودش را صرف خانواده‌اش کرده و زندگی‌اش را به بودن همسرش گره زده است. مونیک شخصیتی وابسته دارد و مدام در انتظار تأیید گرفتن از دیگران است. تا امروز می‌پنداشته بهترین همسر و مادر دنیا بوده، اما اکنون با واقعیت‌های تلخی روبه‌رو شده که نمی‌تواند باورشان کند. او دودستی به ویرانه‌ی زندگی‌اش چسبیده و حاضر نیست رهایش کند. او می‌کوشد با همسرش رفتار مهربانانه‌تری داشته باشد و او را آزاد می‌گذارد تا با معشوقه‌اش وقت بگذراند. او می‌پندارد با این روش همسرش بالاخره متوجه اشتباهش می‌شود و خود واقعی معشوقه‌اش را می‌بیند. ما به‌عنوان خواننده احساسات مونیک را کاملاً درک می‌کنیم، اما از زیاده‌روی‌های احساسی‌اش هم حیرتزده می‌شویم.


همسر مونیک شخصیتی خودشیفته دارد. او کسی است که خیانت کرده، اما مونیک را مقصر اصلی این اتفاق می‌داند. از این‌که مونیک به کارش زیاد توجه نمی‌کرده شکایت دارد، او را فردی کنترل‌گر می‌داند که زندگی دخترهایشان را نابود کرده است. و به خود حق می‌دهد که دیگر او را دوست نداشته باشد و با زنی که او را درک می‌کند، وقت بگذراند. او زندگی دوگانه‌ای را در پیش گرفته و می‌کوشد هر دو زن را راضی نگه دارد.


مونیک سرگشته و مضطرب است. مدام بین گذشته و حال سفر می‌کند و روزهای خوبشان را مرور می‌کند. او دیگر نه خودش را می‌شناسد و نه همسرش را. تلاش می‌کند تا از خلال خاطرات این سال‌ها به درک درستی از خودش برسد، اما بی‌فایده است.  به دیدن دخترهایش می‌رود و از آن‌ها می‌پرسد آیا او مادر بدی بوده و عامل بدبختی آن‌ها، اما باز هم پاسخی قطعی نمی‌گیرد. مونیک آشفته است. هیچ کاری نمی‌کند. غذا نمی‌خورد. حمام نمی‌رود و فقط در اندیشه‌هایش غرق شده. دیگر نه کتاب می‌خواند، نه موسیقی گوش می‌دهد و نه به سینما و تئاتر می‌رود. این‌ها کارهایی بودند که تنها با حضور همسرش معنا پیدا می‌کردند. با خیانت او، زندگی مونیک خالی شده و روزبه‌روز بیشتر به سمت انحطاط می‌رود.


برداشت‌های من از کتاب

خیلی از زن‌هایی که زندگی‌شان را به همسر و فرزندانشان گره می‌زنند، بعد از بزرگ شدن بچه‌ها یا جدایی از همسر دچار خلأ بزرگی می‌شوند و احساس تهی بودن می‌کنند. باید معنایی برای زندگی‌مان بسازیم که وابسته به وجود دیگران نباشد. هر کدام از ما جدا از زندگی خانوادگی و روابطی که داریم، باید روی فردیت خود کار کنیم و بدانیم که به‌خودی‌خود و به‌عنوان یک انسان باارزشیم و باید برای رشد و تعالی خود وقت بگذاریم.


مقصر دانستن طرف مقابل، مجوزی برای خیانت نیست. اگر مشکی داریم و یا حتا دیگر همسرمان را دوست نداریم، وظیفه داریم به او بگوییم. خیانت در هیچ شرایطی پذیرفته نیست، چون بار سنگین این تحقیر و احساس ناکافی بودن، ضربه‌ی بزرگی به طرف مقابل وارد می‌کند و حتا ممکن است به‌کلی زندگی‌اش را نابود کند. اگر رو در رو حرف زدن برایمان سخت است، شاید بهتر باشد بنویسیم. وقتی می‌نویسیم راحت‌تر و آزادانه‌تر آن‌چه را در دل داریم بیان می‌کنیم بدون این‌که نگران واکنش‌های طرف مقابل باشیم.


استفاده از گزین‌گویه و جمله‌های فلسفی می‌تواند بر جذابیت داستان بیفزاید به شرط آن‌که در بافتاری مناسب به کار رود و نویسنده بضاعت فلسفی کافی داشته باشد.


نوشتن در قالب یادداشت‌های روزانه باعث هم‌ذات‌پنداری شدید با قهرمان داستان می‌شود، انگار که داریم دفتر خاطرات شخصیت را می‌خوانیم و به رازهایش پی می‌بریم. خواندن داستان وانهاده به همان اندازه برایم هیجان‌انگیز و جذاب بود که مطالعه‌ی یک داستان جنایی و پر از معما. آن‌قدر غرق در داستان شدم که یک نفس خواندم و تمامش کردم. به این نتیجه رسیدم که اگر نوع روایت جذاب باشد، حتا داستان تکراری زنی که مورد خیانت قرار گرفته می‌تواند هیجان‌انگیزترین قصه‌ی دنیا باشد.


بریده‌هایی از کتاب


وقتی همه‌اش برای دیگران زندگی کرده‌ایم دیگر مشکل می‌شود خودمان را تغییر بدهیم و برای خودمان زندگی کنیم و در دام فداکاری نیفتیم.


درواقع، خلع سلاح شده‌ام، چون هرگز تصور نمی‌کردم که حقوقی دارم.


وقتی این بلا بر سر دیگران می‌آید، چندان حادثه‌ی مهمی شمرده نمی‌شود، ظاهراً تسلط و احاطه بر آن آسان است. ولی وقتی بر سر خودمان می‌آید، خود را کاملاً تنها می‌یابیم، اسیر تجربه‌ای حیران‌کننده که ذهن حتی به آن نزدیک هم نشده است.


به خودم می‌گویم اگر بمیرد لااقل می‌دانم چه کسی را از دست داده‌ام و کیستم؛ دیگر چیزی نمی‌دانم. زندگی پشت‌ سرم کاملاً ویران شده بود مثل همان وضعیتی که در زمین‌لرزه‌ها پیش می‌آید.


وقتی اوضاع خوب است، زندگی چقدر زلال است، روشن، بی‌دغدغه. کافی است یک درگیری پیش بیاید. می‌فهمیم که تیره و تار است، که درباره‌ی هیچ‌کس، نه خودمان و نه دیگران، چیزی نمی‌دانیم: چه هستند، چطور فکر می‌کنند، چکار می‌کنند، درباره‌ی شما چه عقیده‌ای دارند.



نسخه‌ی الکترونیکی کتاب را می‌توانید از فیدیبو یا طاقچه تهیه کنید.