- دیگه از ما گذشته.
- بعد پنجاه سال توقع داری عوض بشم؟
- من مَردَم (زنم)، نمیتونم این کارو بکنم.
- من همینطور که هستم، خوبم.
- تو این سن تو دیگه باید به فکر نماز و روزهم باشم.
- من به سنتها پایبندم. نمیتونم خلاف رسمورسوم عمل کنم.
- واقعاً فکر میکنی تو این سن میتونم کار با کامپیوتر رو یاد بگیرم؟
- تو عرف ما این مسئله رو قبول نمیکنن.
احتمالاً شما هم زیاد این جملهها را شنیدهاید؛ شاید هم خودتان از آنهایی باشید که تا حرف «تغییر» به میان میآید، یکی از این جملهها را میگویید و بحث را میپیچانید. در نگر من، آنهایی که از تغییر گریزانند، دو دستهاند:
1. دستهی اول، آنهایی که سفتوسخت به آداب و رسوم، عرف و سنت چسبیدهاند و میپندارند عرف یعنی وحی، و در هر شرایطی باید به آن پایبند بود. خوششانسیم که همه اینطور نمیاندیشیند، وگرنه زنان هنوز در کنج پستوها در اندرونی، پنهان بودند و کاری جز بچهداری و همسرداری نمیکردند. اگر همچنان به قانون وفادار بودیم، زنان حق رأی نداشتند و شهروند درجهی دوم محسوب میشدند، مردم آمریکا هنوز مشغول بردهداری بودند، زنان انگلیس حق ورود به دانشگاه نداشتند، هندیان، هنوز زنها را به همراه شوهران مردهشان به خاک میسپردند. هیچ رسم و عرف، و حتا قانونی وحی منزل نیست، که نتواند تغییر کند. بهتر است تعصب را کنار بگذاریم تا بتوانیم راه را برای تغییر و بهبود خود باز کنیم.
2. دستهی دوم کسانی هستند که چون میدانند تغییر سخت و دردناک است، با بهانههای مختلف خود را توجیه میکنند. دستاویزهایی مانند بالا بودن سن، نقص جسمانی، جنسیتی خاص، متأهل بودن، فرزند داشتن و... همه از این جنسند. از دوران کودکی، به ما تلقین کردهاند در دایرهی امن خود بمانیم و از هر رنجی دوری کنیم، اما اگر این سختی منجر به رشد و پیشرفتمان شود، چه؟ دوران کودکیتان را بهخاطر بیاورید. چون میدانستید قدتان دارد بلند میشود، دردهای رشد را تحمل میکردید و اتفاقاً آن را دردی شیرین توصیف میکردید.
اما چرا باید تغییر کنیم؟ شاید مهمترین دلیل این باشد که تغییر برای پیشرفت ضروری است. اگر نیاکان ما به همان چیزی که داشتند راضی بودند و از تغییر گریزان، ما همچنان در غار یا روی درخت زندگی میکردیم. میل به تغییر است که به خلاقیت و نوآوری میانجامد و راهی تازه پیش پای بشر میگذارد. اجازه بدهید دربارهی «نوشتن» مثالی بزنم. هنوز هم کسانی هستند که بههیچعنوان سمت کامپیوتر نمیروند و تغییر از نوشتن روی کاغذ به تایپ کردن در ورد را نمیپذیرند. با بهانههایی مثل سن بالا یا تحصیلات و دانش کم، از یادگیری گریزانند. اما باید پذیرفت کسی که با تغییرات زمانه همراه نمیشود، از پیشرفت جا میماند و تاریخ انقضایش میگذرد.
امروز نمیتوان نویسندهی موفقی یافت که همچنان روی کاغذ بنویسد. تایپ کردن، علاوهبر اینکه سرعت نوشتن را بالا میبرد، ابزاری کارآمد برای بازنویسی و ایجاد تغییر در متن است. شما روی کاغذ نمیتوانید جملهها یا پاراگرافها را جابهجا کنید. باید دوباره همهی متن را از اول بنویسید. بهنظرتان، این کار چقدر زمان میبرد؟ اگر هم بخواهید متنتان را چاپ کنید، باید نسخهی تایپشده به ناشر تحویل دهید. و همه میدانیم که تایپیستها معمولاً دقت کافی ندارند و خودتان باید متن را چند بار غلطگیری کنید. افزونبر اینها، تایپ کردن شما را نسبت به ویرایش و درستنویسی حساس میکند و باعث میشود متنهای ویراسته و پاکیزهای بنویسید، مزیتی که شما را از ویراستارانِ بیتوجه بینیاز میکند. وظیفهی اصلی نویسنده، ایجاد تغییر در جامعه است، حتا بهمیزان اندک، پس چرا این تغییر را از خودش نیاغازد؟
دیدگاه خود را بنویسید