این فیلم داستان نویسندهای است که اتفاقی با یک انجمن ادبی آشنا میشود و تصمیم میگیرد تجربیات اعضای این انجمن دربارهی جنگ را مکتوب و منتشر کند. فیلم را بنا به توصیهی دوست عزیزم، «فرزانه کردلو» تماشا کردم و چون دیدن آن برایم لذتبخش بود، تصمیم گرفتم آن را به شما هم معرفی کنم.
نام فیلم: انجمن ادبی و پای پوست سیبزمینی گرنزی The Guernsey Literary and Potato Peel Pie Society
کارگردان: مایک نیوول
نویسندگان: دان روس و توماس بزوچا
بازیگران: لیلی جیمز، میخیل هایسمان، گلن پاول، جسیکا براون فیندلی، کاترین پارکینسون، متیو گود، تام کورتنی، پنلوپه ویلتون
تاریخ انتشار: ۲۰۱۸
مدت زمان: ۱۲۴ دقیقه
زبان: انگلیسی
کشور تولیدکننده: انگلیس و فرانسه
ژانر: رومنس و درام
۷.۳/۱۰ :IMDb
نامه
داستان فیلم در سال ۱۹۴۶ روایت میشود. «جولیت اشتون» نویسندهای است که در لندن زندگی میکند. ماجرا از زمانی شروع میشود که نامهای از یکی از اهالی جزیرهی گورنزی دریافت میکند. این جزیره در زمان جنگ جهانی دوم در اشغال آلمان نازی بوده است. جولیت با دیدن اسم انجمن کنجکاو میشود. نامهنگاریها ادامه پیدا میکند و جولیت تصمیم میگیرد برای نوشتن داستان این انجمن به جزیره سفر کند.
اولین نکتهای که در فیلم توجهم را جلب کرد همین «نامهنوشتن» بود. در روزگاری که نوشتن نامه تقریباً منسوخ شده است، تماشای ردوبدل کردن نامه برای من بسیار لذتبخش بود. بهنظرم وقتی نامه مینویسیم بهتر میتوانیم احساسات خود و آنچه را که واقعاً در درونمان میگذرد بیان کنیم. در نامه خود خودمان هستیم و بدون رودربایستی حرف میزنیم.
انجمن ادبی
جولیت یک نامزد ثروتمند دارد که به او انگشتری گرانبها هدیه داده است اما جولیت با ورود به جزیره، انگشتر را از انگشتش بیرون میآورد، انگار همان موقع متوجه میشود که اشتباه کرده است و نامزدش مرد زندگی او نیست. جولیت از ورود به انجمن خوشحال است، گرچه مقداری هم معذب است. اما هرچقدر که میگذرد از بودن در جزیره و حرفزدن با اعضای انجمن، بیشتر لذت میبرد. داستان نامگذاری و تأسیس انجمن هم روایت تأثیرگذاری است که ذهن شما را مدتها درگیر خود خواهد کرد.
جولیت میخواهد داستان شکلگیری انجمن را برای روزنامه بنویسد اما اعضای انجمن این اجازه را به او نمیدهند چون بیم دارند که رازشان لو برود. این بخش از فیلم حاوی یک پیام مهم است: «جنگ برای بعضی از مردم هرگز تمام نمیشود واثرات منحوس آن ادامه دارد.»
ناشر
یکی از قسمتهای جذاب فیلم از نظر من، کاراکتر «ناشر» جولیت است. او مردی باهوش و مهربان و بهترین دوست جولیت است. بهنوعی مشاور و مدیر برنامههای وی است وبهخوبی همهچیز را مدیریت میکند. حتی زمانی که جولیت نسبت به تواناییهای خود در نویسندگی دچار تردید شده است، به کمکش میآید و به جولیت یادآوری میکند که او بیشتر از چیزی که فکر میکند توانا است. با دیدن رابطهی ناشر و جولیت، با خودم فکر کردم کاش من هم بهعنوان یک نویسنده از حمایت چنین دوستی که به تواناییهایم ایمان دارد، برخوردار بودم. بهنظرم چنین رابطهای باعث شکوفایی و رشد نویسنده میشود.
ماشین تحریر
داستان فیلم در سال ۱۹۴۶ میگذرد. هنوز کامیوتر و لپتاپ وجود ندارد و جولیت با ماشین تحریر تایپ میکند. من عاشق وسایل قدیمی هستم. ماشین تحریر هم یکی از این لوازم است که همیشه دوست داشتم داشته باشم. بهنظرم تایپکردن با ماشین تحریر کاری جالب و سرگرمکننده است. البته با توجه به چیزی که در فیلم دیدم سروصدای آن خیلی زیاد است و ممکن است اطرافیان را آزرده کند. بههمینخاطر جولیت فقط تا ساعت ده شب اجازه دارد تایپ کند، در غیر اینصورت صدای صاحبخانهاش درمیآید. اما همین صاحبخانه هنگامی که جولیت غمگین است و چیزی نمینویسد میگوید: «سکوت جولیت ناراحتکنندهتر از صدای تایپکردنش با ماشینتحریر است.» وسوسه شدم که هرطور شده یک ماشین تحریر بخرم و ببینم تایپکردن با ان چه حالی دارد.
نوشتن بدون انتشار
اعضای انجمن ادبی به جولیت اجازه نمیدهند داستانشان را منتشر کند. جولیت غمگین و کلافه است، چیزی نمیخورد و چیزی نمینویسد. ناشرش به او میگوید مهم نیست که نوشتهات را منتشر نکنی اما بنویس. تا زمانی که داستانی را که در ذهن نداری، ننویسی حالت خوب نمیشود. تصور میکنم همهی شما که دستی بر قلم دارید، این حالت را تجربه کردید. اگر ایدهای در ذهن داشته باشیم، تا زمانی که آن را به رشتهی تحریر درنیاوریم، آرامش نمییابیم. ما نمینویسیم که منتشر کنیم، ما مینویسیم تا آرام شویم. نکنهی جالب دیگر این است که «جولیت» مهمترین تصمیم زندگیاش را بعد از نوشتن داستان میگیرد. ساعتها بدون وقفه و استراحت مینویسد، و وقتی داستانش بهپایان میرسد، جرئت پیدا میکند تا تصمیمش را بگیرد حتی اگر دیگران تصمیمش را تأیید نکنند.
پیداکردن عشق واقعی با نوشتن
شش ماه است که جولیت یک رابطهی عاطفی را آغاز کرده است. در ظاهر همهچیز مرتب است و حتی جولیت پیشنهاد ازدواج نامزد ثروتمندش را میپذیرد. اما با شروع نامهنگاری همهچیز تغییر میکند. نامهها ارتباط نزدیکی بین جولیت و داوسی برقرار میکنند. انگار با نوشتن، میتوانند درون یکدیگر را ببینند و روح هم را لمس کنند؛ تا جایی که جولیت در یکی از نامهها مینویسد: «تو تنها کسی هستی که مرا درک میکنی.» این رابطهی نزدیک و درک متقابل بین جولیت و نامزدش وجود ندارد و همین است که جولیت را مردد میکند. با نوشتن است که جولیت درمییابد عشق حتی میتواند در یک جزیرهی دورافتاده با مردی که به پرورش خوک مشغول است، اتفاق بیفتد. خواندن و نوشتن این دو را به یکدیگر پیوند میدهد و عشقی راستین را پیریزی میکند.
نکات مهمی که از فیلم «انجمن ادبی و پای پوست سیبزمینی گرنزی» آموختم
۱. جنگ ممکن است درظاهر تمام شود اما اثرات ناخوشایند آن برای بازماندگان ادامه دارد.
۲. شاید بهتر باشد ما هم بهجای اینکه همیشه حرف بزنیم، گاهی هم برای همدیگر نامه بنویسیم. وقتی نامه مینویسیم خود واقعیمان ظاهر میشود. خودسانسوری را کنار میگذاریم و صمیمیتر برخورد میکنیم. و شاید حرفهایی را که بنا بر ملاحظاتی نمیتوانیم رودررو بزنیم، در نامه بنویسم. نامه نوشتن باعث میشود روح یکدیگر را بدون هیچ پوششی ببینیم و پایههای رابطهی عاطفیمان را مستحکم کنیم.
۳. اگر ایدهای در ذهن دارید بدون اینکه به انتشار فکر کنید، آن را به رشتهی تحریر درآورید. در درجهی اول ما فقط برای خودمان و آرامشی که پس از نوشتن بهدست میآوریم مینویسیم. نوشتن کاری است که ما بهعنوان نویسنده، باید انجام دهیم. درواقع نوشتن خود پاداش خویشتن است.
۴. قبل از هر تصمیمی بنویسید. نوشتن دید وسیعتری به شما میبخشد. ذهنتان را روشن میکند و باعث میشود موضوع را از زوایای مختلف ببینید و درنتیجه بهترین تصمیم را بگیرید.
پیشنهاد مطالعه
دیدگاههای بازدیدکنندگان
فرزانه کردلو
554 روز پیشسلام میترا جان
خیلی خوشحالم که این فیلم رو دیدی و در موردش نوشتی.
نوشتهات رو خوندم. خوشحالم از دیدن فیلم لذت بردی.
منم خیلی دوست داشتم.
منم خودم فیلم رو دیدم و در مورد چند خطی نوشتم :)
لینک نوشتهام رو اینجا میذارم.
https://jahanfekr.ir/?p=5924
میترا جاجرمی
554 روز پیشدرود فرزانهی عزیز
ممنون از تو که این فیلم رو معرفی کردی. حتماً پستت رو میخونم🌸🌸
احمد واحدی
493 روز پیشنقد بسیار زیبا و دقیقی رو ارایه کردید.از دیدن فیلم و مطالعه نظرات شما لذت بردم.
میترا جاجرمی
493 روز پیشدرود بر شما. خوشحالم که پسندیدید.