دوشنبه هشتم شهریور سال 1400 بود که فراخوان کارگاه «بداهه‌نویسی» را در کانال تلگرام مدرسه‌ی نویسندگی دیدم. آن زمان تازه دو ماه بود که نوشتن را به‌صورت جدی آغاز کرده بودم. می‌توان گفت تنها چیزی که می‌نوشتم گاه‌شمار روزانه بود. مسیرم روشن نبود و نمی‌دانستم چطور باید نوشتن را ادامه بدهم تا پیشرفت کنم. برای ثبت‌نام در کارگاه دودل بودم. با خودم می‌گفتم: «نکنه بقیه خیلی بیشتر از من بدونن و آبروم بره.» ظرفیت کارگاه فقط پنج نفر بود. سه نفر ثبت‌نام کرده بودند و تنها دو جای خالی باقی مانده بود. همین باعث شد که علی‌رغم ترس و نگرانی در کارگاه ثبت‌نام کنم. کارگاه به‌صورت آنلاین برگزار می‌شد، پس با خودم فکر کردم اگر سطح کلاس خیلی بالا باشد و نتوانم از پسش برآیم، از کارگاه خارج می‌شوم.


کارگاه ساعت پنج بعدازظهر شروع می‌شد. نگران بودم و استرس زیادی داشتم، اما به محض این‌که وارد کلاس شدم و صورت آرام و مهربان استاد کلانتری را دیدم، ترسم ریخت. جو کلاس به‌قدری خودمانی و صمیمی بود که آن دو ساعت به یکی از شیرین‌ترین خاطره‌های من تبدیل شد. تمرین‌های متنوعی انجام دادیم که هر کدام دریچه‌ای به دنیایی جدید بود. آن زمان تازه چند ماه از فوت مادربزرگم گذشته بود. خیلی غمگین بودم و مدام به او فکر می‌کردم. در یکی از تمرین‌ها استاد متنی از «یدالله رویایی» از کتاب «دفترهای شسته» برایمان خواند:

«زن من بودی. بودنِ من بودی. من بودنِ تو بودم، در بودن تو هستیِ من دلیلی داشت، و وقتِ رفتنِ تو آلوده با دلیلِ خودش می‌رفت. حالا که من بی‌آن‌که تو باشی می‌خواهم با تو باشم. ترکِ تو وقتی که با من بودی تنها ترکِ تو بود. حالا اینجا که نیستی ترکِ تو ترکی بیشتر از ترک است. بیشتر از تبعید. امروز در خانه نیستی که ترکِ خانه کنم، اینجا ترکِ تو می‌کنم بی‌آن‌که اینجا باشی. بی‌آن‌که زنی باشی اینجا. از کجا می‌دانستم زنِ من می‌مُرد وقتی که تو می‌مُردی. بیشتر از باخت، بیشتر از گم.»

وقتی قرار شد ما هم متن خود را بنویسیم، من درباره‌ی مادربزرگم و غم از دست دادن او نوشتم:

 «نمی‌دانستم تو همه‌چیز من بودی. همه‌چیز، همه‌چیز، همه‌چیز. وقتی که تو رفتی، خورشید رنگ باخت. رنگ‌ باخت، رنگ باخت، رنگ باخت. گنجشک‌های کوچک، کوچک، کوچک دست از آوازخواندن کشیدند. در بهت فرو رفتم، بهت، بهت، بهت. رفتنت را باور نمی‌کردم. باور نمی‌کردم. اشک‌هایم مثل باران بهار تندتند می‌ریختند. می‌ریختند. می‌ریختند. و من نمی‌توانستم حتا برای لحظه‌ای متوقف‌شان کنم. تو که رفتی، رفتی، رفتی. غم عالَم در دلم نشست، نشست، نشست. هیچ‌وقت نفهمیده بودم که بودنت در زندگی‌ام چه نعمتی بود. هنوز هم وقتی به یادت می‌افتم، اشک‌هایم فرومی‌ریزد، فرو می‌ریزد، فرو می‌ریزد. دلم برای لبخند مهربانت تنگ شده، تنگ شده، تنگ شده و این دلتنگی با هیچ شادی‌ای از یادم نمی‌رود، از یادم نمی‌رود. می‌دانی که دلتنگتم اما حتا به خوابم هم نمی‌آیی و من در حسرتم. در حسرتی ابدی، ابدی، ابدی که چرا زودتر به دیدنت نیامدم، نیامدم، نیامدم و فرصت خداحافظی با تو را ازدست دادم، از دست دادم، از دست دادم...»

می‌نوشتم و گریه می‌کردم. ویژگی این تمرین استفاده از تکرار بود و انگار مناسب‌ترین تمرین برای من. تمام غم و احساساتم را روی کاغذ ریختم. در پایان حالم بهتر شد. سبک‌تر شدم و بار سنگینی از روی شانه‌هایم برداشته شد. ادعا نمی‌کنم غمم فراموش شد اما تبدیل به اندوهی قابل تحمل شد. نوشتن از این اتفاق تلخ تحمل فقدان مادربزرگم را برایم راحت‌تر کرد.


شاید پیش از شروع کارگاه، تصور نمی‌کردم آن‌قدر راحت بتوانم تمرین‌ها را انجام بدهم و دو ساعت تمام بدون کوچک‌ترین احساس خستگی‌ای بنویسم. با این‌که تازه در این راه قدم برداشته بودم، از پس انجام تمرینات برمی‌آمدم و حس و حال خیلی خوبی را تجربه کردم. در همین کارگاه بود که با قالب «کاریکلماتور» آشنا شدم. استاد از کتاب «طنز خانگی» جمله‌هایی را برایمان خواند. شگفت‌زده شده بودم. چه خلاقیت و طنز نابی در آن جمله‌ها وجود داشت. در کمال تعجب، دیدم که منم می‌توانم شبیه آن جمله‌ها بنویسم؛ انگار همان گمشده‌ای بود که همیشه به دنبالش بودم. استاد از «پرویز شاپور» سخن گفت و کتاب «قلبم را با قلبت میزان می‌کنم» او را معرفی کرد. دیدم ای دل غافل، من این کتاب را دارم، اما هیچ‌وقت نگاهی به آن نینداخته بودم. دنبال کاریکلماتورنویسی را گرفتم و پیشرفت زیادی هم در این زمینه کردم.


به‌قدری کارگاه خوب و پرمایه بود که از استاد خواستیم آن را ادامه دهد. استاد بدون گرفتن هزینه‌ی اضافی یک جلسه‌ی دیگر هم برایمان برگزار کرد و قول داد به برگزاری کارگاهی مشابه فکر کند. تا آن لحظه هنوز به فکر انتشار نبودم، اما این کارگاه باعث شد صفحه‌ی اینستاگرامم را بسازم و سایتم را هم راه‌اندازی کنم. کارگاه بداهه‌نویسی باعث شد انتشار را آغاز و به‌صورت مستمر ادامه دهم.


کارگاه «تولید محتوا» متولد شد

مدتی بعد فراخوان کارگاه «تولید محتوا» اعلام شد. در مهرماه سال ۱۴۰۰ اولین دوره‌ی کارگاه «تولید محتوا» برگزار شد. ابتدا این کارگاه هفته‌ای دو بار اجرا می‌شد، اما بعد از مدتی به یک جلسه‌ی سه ساعته تبدیل شد. شاید به نظرتان این زمان زیاد بیاید، اما من اصلاً گذشت زمان را طی این جلسات حس نمی‌کردم. انگار این سه ساعت از دنیا و مشکلات و ناراحتی‌هایش جدا می‌شدم و به جهان دیگری سفر می‌کردم. در هر جلسه از این کارگاه ده تمرین انجام می‌دادیم. استاد تمرین را شرح می‌داد، از کتاب‌ها برایمان نمونه می‌خواند و سپس همه با هم چند دقیقه‌ای می‌نوشتیم. در پایان هر جلسه، تعداد زیادی متن تولید می‌شد که می‌توانستیم آن‌ها را در شبکه‌های اجتماعی منتشر کنیم.


دیگر دغدغه‌ای برای تولید محتوا در اینستاگرام نداشتم. متن‌های متنوعی داشتم که منتشرشان می‌کردم و بازخوردهای خوبی هم می‌گرفتم. در این کارگاه با کتاب‌های مفید و کمتر شناخته‌شده، نویسندگان مهم و قالب‌های متفاوت نوشتاری آشنا شدم. شرکت در این کارگاه، مثل حضور در یک باشگاه ورزشی بود. هر ماه تمرین‌های زیادی انجام می‌دادیم تا عضلاتنویسندگی‌مان قوی‌تر شود. نکته‌ی جالب این است که محتوای کارگاه هر بار تغییر می‌کرد و تمرین‌ها هیچ‌وقت تکراری نشدند.


کارگاه «تولید محتوا» به کارگاه «تمرین نوشتن» تبدیل شد

کارگاه به‌طور منظم هر ماه برگزار می‌شد. این کارگاه تبدیل شد به دلخوشی کوچک من. تمام هفته انتظار می‌کشیدم تا جمعه برسد و بتوانم سه ساعت دلپذیر را کنار دوستان هم‌دغدغه سپری کنم و با هم بنویسیم. پس از برگزاری چند دوره، کارگاه تولید محتوا به کارگاه «تمرین نوشتن» تغییر نام داد. البته محتوای کارگاه همان است، اما شاید این اسم برای اهل نوشتن مناسب‌تر باشد. کارگاه «تمرین نوشتن» جمعه‌ها و به‌صورت یک جلسه‌ی دوساعته برگزار می‌شود. هر بار هفت تمرین با هم انجام می‌دهیم تا به‌تدریج فاصله‌ی مغز و دستمان کمتر شود و روان‌تر و پخته‌تر بنویسیم.


مزایای شرکت در کارگاه «تمرین نوشتن»

□تقویت عضلات نوشتاری

□آشنایی با سبک‌های مختلف نگارش برای مثال:

یاد می‌گیریم چگونه یک صحنه را توصیف کنیم.

نوشتن دیالوگ را تمرین می‌کنیم.

یاد می‌گیریم چگونه صحنه‌ای از یک نمایشنامه یا فیلمنامه را روایت کنیم.

با نگارش غیرداستانی آشنا می‌شویم.

نوشتن در غالب شعر را امتحان می‌کنیم.

سراغ نوشتن متن‌های طنز می‌رویم.

نوشتن انواع نامه‌ها را امتحان می‌کنیم.

یاد می‌گیریم چگونه برنامه‌ریزی کنیم.

نوشتاردرمانی را تمرین می‌کنیم.

می‌آموزیم چطور از نوشتن برای حل مسئله استفاده کنیم.


□آشنایی با کتاب‌های مفید و کاربردی

□آشنایی با نویسندگان مهم که شاید کمتر شناخته‌شده باشند.

□قرار گرفتن در جمع افرادی که دغدغه‌ی نوشتن دارند و پیشرفت به‌واسطه‌ی انرژی جمعی

□آشنایی با دوستان نویسنده و هم‌فکر و برخورداری از حمایت آن‌ها در مسیر نوشتن


هزینه‌ی شرکت در کارگاه

هزینه‌ی شرکت در این کارگاه ۵۰۰ هزار تومان است، اما اگر فقط در یک دوره حضور داشته باشید، می‌توانید در کارگاه‌های بعدی با تخفیف ویژه و هزینه‌ی بسیار اندکی شرکت کنید.


نحوه‌ی شرکت در کارگاه

شهریه را به شماره‌ی کارت بانکی زیر واریز

۵۸۹۲۱۰۱۰۲۲۴۳۱۷۵۹

بانک سپه، به نام رحیم کلانتری

و سپس رسید خود را در تلگرام یا واتس‌اپ برای شماره‌ی زیر ارسال کنید تا اطلاعات ورود به دوره در اختیارتان قرار بگیرد:

۰۹۹۲۳۳۰۷۹۹۲

خانم جهانگیرنژاد


سخن پایانی

این بیست‌وهفتمین دوره‌ی کارگاه نوشتن است که از جمعه‌ی همین هفته آغاز می‌شود. اگر در این کارگاه شرکت نمی‌کردم، شاید هیچ‌وقت نمی‌توانستم با این سرعت پیش بروم. مسیرم روشن نبود؛ خودم باید دنبال منابع، کتاب‌ها و تمرین‌های مؤثر می‌گشتم و وقت و انرژی زیادی مصرف می‌کردم. من در تمام دوره‌ها شرکت داشته‌ام؛ اگر دغدغه‌ی نوشتن و تولید محتوا دارید، حضور در این کارگاه را قویاً به شما پیشنهاد می‌کنم. شما با صرف اندک هزینه‌ای در جریانی قرار می‌گیرید که نوشتن را برایتان آسان و مسیر نویسندگی‌تان را هموار می‌کند.

💌 شما هم اگر تجربه‌ی حضور در این کارگاه را دارید، در قسمت دیدگاه‌های سایت با دوستان دیگر به اشتراک بگذارید.