نوشتن
مطالعه برای نویسندگانی که مطالعه دوست ندارند|۵ دلیل برای اینکه نویسندهها باید کتاب بخوانند
/146استیفن کینگ میگوید: «اگر میخواهید نویسنده شوید، باید دو اصل مهم را رعایت کنید: زیاد بخوانید و زیاد بنویسید. تا جایی که میدانم، راه دیگری وجود ندارد و از میانبر هم خبری نیست.»
۱۰۰ اشتباه رایج در مسیر نویسندگی| بخش اول
/145«وقتی میتوانی بگویی کارشناس هستی که در یک زمینۀ بسیار محدود و مشخص، بتوانی فهرستی از عمیقترین و بدترین اشتباهاتی که ممکن است روی دهد را تنظیم و ارائه کنی.» این نقلقول از نیلز بور را بارها و بارها
چرا مینویسم؟|دچار نوشتن
/143زیرا که واژهها دست از سرم برنمیدارند. مدام خودشان را به درودیوار ذهنم میکوبند تا بیرون بیایند و در دل سپید کاغذ جاگیر شوند. هرکدام را که برمیگزینم، صدای آن یکی درمیآید: «پس من چه؟ من! مرا فراموش کردهای؟»
با اهمالکاری در نوشتن چه کنیم؟|۸ ایدهی کاربردی برای غلبه بر اهمالکاری در نوشتن
/142تصور کنید میخواهید بنویسید اما یادتان میافتد خیلی وقت است به مادرتان کمک نکردهاید؛ یا فکر میکنید به دوستی که ده سال است از او بیخبرید زنگ بزنید؛ شاید هم کمد لباسهایتان را خیلی وقت است تمیز نکردهاید؛ یا با خودتان میگویید: «سری به اینستاگرام میزنم و بعد شروع به نوشتن میکنم. چند دقیقه که اشکالی ندارد». از همه بدتر زمانی است که یک توجیه کاملاً منطقی برای خود میتراشید و به بهانهی کتاب خواندن از نوشتن فرار میکنید.
۵ پرسش مهم دربارهی نوشتن که خجالت میکشیدید بپرسید
/141اگر شما در مسیر نوشتن و نویسندگی باشید، هرازگاه پرسشهایی در ذهنتان شکل میگیرد که ممکن است خجالت بکشید از کسی بپرسید. این سؤالات ذهن شما را مشغول نگه میدارند و روی کاراییتان تأثیر منفی میگذارند.
رؤیای نوشتن | فصل سوم
/138آتنا با خودش گفت: «شاید بتونم برم کتابخونه، ولی نه. نمیشه که هر ساعتی برم کتابخونه. تازه نمیتونم همهی کتابها و دفتر و دستکمو با خودم ببرم. کافه هم که نمیتونم برم. اصلاً تو جای شلوغ، تمرکز ندارم. پس چیکار کنم؟» ناگهان جرقهای در ذهن آتنا زده شد. یادش آمد که یک اتاق نسبتاً بزرگ در طبقهی پایین خانهشان دارند که از آن بهعنوان انباری استفاده میکنند.
رؤیای نوشتن | فصل اول
/135آتنا با صدای زنگ ساعت، از خواب بیدار شد. خمیازهای کشید، کشوقوسی به بدنش داد و با بیحالی از جایش برخاست. انگیزهای برای رفتن به سر کارش نداشت. آتنا پزشک پوست و زیبایی بود و در یک کلینیک تخصصی کار میکرد اما علاقهای به شغلش نداشت. خودش هم نمیدانست برای چه به این کار ادامه میدهد. اشتهایی به صبحانه نداشت، با این حال چند لقمهای خورد.
خانم نویسنده|تمرینی برای شروع نوشتن
/misswriter11گفت: میخواهم بنویسم اما نمیدانم از چه. موضوعی برای نوشتن ندارم.گفتم: یک راهحل خیلی خوب برای مشکلت دارم.