در تمام طول دوران تحصیلم چه در مدرسه و چه در دانشگاه، هیچ فرد همسنوسال خودم نبود که افکار و دغدغههایش شبیه من باشد. کسی را نمیشناختم که مثل من تفریح اصلیاش خواندن کتاب باشد یا به شعر علاقهی چندانی داشته باشد. خودم را تنها احساس میکردم...
با فصلنامهی آفرینندگان از طریق آقای رضایی گماری آشنا شدم. شهریورماه سال گذشته، آقای رضایی به من پیام دادند: «برای شمارهی جدید فصلنامهی آفرینندگان، منتظر ارسال آثار ارزشمند شما در زمینهی کاریکلماتور هستم». بیاغراق خیلی ذوقزده شدم.
خانم نویسنده دیروز پستی در یکی از پیجهای آموزش نویسندگی دید با این عنوان: «نوشتن برای خواننده». در کپشن نوشته شده بود: «خیلی وقتها از زبان نویسندهها میشنویم که میگن براشون مهم نیست که خوانندههاشون کم باشن و فقط برای برای خودشون و ذات هنر مینویسن. الان دیگه این دیدگاه، گرفتن ژست نخنمایی شده!
«مامانی تموم کرد. بدبخت شدیم.» این پیامی بود که برادرم در ساعت ۷:۴۵ دقیقه روز چهارشنبه سیزدهم اسفندماه سال ۱۳۹۹ برایم فرستاد. فوت ناگهانی مادربزرگم بدون هیچ بیماری زمینهای قبلی، شوک بزرگی به من وارد کرد.
خانم نویسنده میخواست شروع به نوشتن کند که چشمش به کودک درونش افتاد که با چشمهای اشکآلود به او خیره شده بود. خانم نویسنده گفت: «چی شده فسقلی؟ چرا گریه میکنی؟» کودک درون با عصبانیت
شما جز کدام گروه هستید؟ گروهی که منتظر میمانند تا ایدهی درخشانی به ذهنشان خطور کند تا آن را بنویسند یا همواره مینویسید، هرچند که ایدهی مهمی نداشته باشید؟ اگر نوشتن برای شما جدی است، باید جز گروه دوم باشید. اگر به انتظار ایده بمانید ممکن است سالی یک بار بنویسید و این شما را به جایی نخواهد رساند. نویسنده باید همواره در حال نوشتن باشد.
بچه که بودم، کلکسیون«کبریت» داشتم. انواع و اقسام کبریتها را جمع میکردم. حس خیلی خوبی داشت جستوجو برای یافتن جعبه کبریتی جدید و اضافه کردن آن به کلکسیونم. چند سالی هم «سکه» جمع میکردم. بعد از آن هم به علت علاقهی زیادی که به شخصیت «اریل» یا همان پری دریایی کوچولو داشتم،
شما وقتی در زندگی با مشکلی مواجه میشوید یا از چیزی خشمگین میشود یا احساس اندوه میکنید، با چه کسی درددل میکنید؟ (همین ابتدای یادداشت بگویم که این ترکیب «درد دل» است نه «دردودل»! تو را به جان هر کسی که دوست دارید ننویسید دردودل.