آموزش نویسندگی
کارگاهی که مسیر نویسندگیام را تغییر داد|همهی آنچه باید دربارهی کارگاه تمرین نوشتن بدانید
دوشنبه هشتم شهریور سال 1400 بود که فراخوان کارگاه «بداههنویسی» را در کانال تلگرام مدرسهی نویسندگی دیدم. آن زمان تازه دو ماه بود که نوشتن را بهصورت جدی آغاز کرده بودم. میتوان گفت تنها چیزی که مینوشتم گاهشمار روزانه بود. مسیرم روشن نبود و نمیدانستم چطور باید نوشتن را ادامه بدهم تا پیشرفت کنم. برای ثبتنام در کارگاه دودل بودم. با خودم میگفتم: «نکنه بقیه خیلی بیشتر از من بدونن و آبروم بره.» ظرفیت کارگاه فقط پنج نفر بود. سه نفر ثبتنام کرده بودند و تنها دو جای خالی باقی مانده بود.
چرا مینویسم؟ آیا تکیه بر ثروت و شهرت راه خوبی برای دوام آوردن در مسیر نوشتن است؟
«نوشتن باید رویکرد درآمدزا داشته باشد. و این مدلی هست که فرد با داشته های خودش بهش می رسه. پیشرفت در نویسندگی یعنی کسب درآمد و شهرت واقعی.» اینها بخشی از کامنت یکی از کاربران سایت در پاسخ به مقالهی
چگونه بهتر بنویسیم؟|۵ راهکار برای پیشرفت در نویسندگی
چند روز قبل دوستی در پیامی برایم نوشته بود: «کتاب بنویس تا زنده بمانی شما را خواندم. بسیار آموختم. خیلی خوب بود. چرا بعضی در نوشتن آنقدر خوب هستند و اکثریت خیر؟» پرسش او مرا به فکر فرو برد. ادعا نمیکنم خیلی خوب و شیوا مینویسم، اما وقتی به متنهایی که در ابتدای راهم نوشتهام نگاه میکنم، تغییر و پیشرفت را بهوضوح میتوانم ببینم.
کلمهی سال|کلمهای که زندگیتان را تغییر میدهد
دو سال قبل در یکی از لایوهای استاد کلانتری با ایدهی «کلمهی سال» آشنا شدم و هر سال واژهای را بهعنوان کلمهی سال برگزیدم. با نزدیک شدن به سال جدید، خیلی از ما شروع به نوشتن فهرست اهدافمان میکنیم و به خودمان قول میدهیم که به این هدفها برسیم، اما چند درصد از ما به این فهرست متعهد میمانیم؟ ممکن است چند روز به آن عمل کنیم، ولی معمولاً این فهرستها لابلای روزمرگیهای ما فراموش میشوند و ما زمانی به خود می آییم که یک سال گذشته و هیچ کاری برای رسیدن به اهدافمان انجام ندادهایم.
چرا روزانهنویسی مهمتر از خاطرهنویسی است؟ | اهمیت نوشتن یادداشت روزانه
چند روز قبل خانمی از اقوام مهمان ما بود. داشت برای مادرم خاطرهای تعریف میکرد. من بارها این خاطره را شنیده بودم و جزء به جزء آن را از بَر بودم. اما در کمال تعجب دیدم که این بار، آن خانم خاطرهاش را با پایانی متفاوت تعریف کرد. پایانی که صدوهشتاد درجه با چیزی که قبلاً شنیده بودم، تفاوت داشت. قبلاً درمورد اینکه ذهن با گذر زمان، خاطرات را دستکاری میکند، شنیده بودم. اما تجربه کردن آن بهصورت زنده تا به حال برایم اتفاق نیفتاده بود.
پزشکی که از مدرسهی نویسندگی فارغالتحصیل شد
مدیر کلینیک گفت: «اگه شرایط منو نپذیری، نمیتونیم با هم کار کنیم.»من با عصبانیت جواب دادم: «به جهنم! از اولشم نمیخواستم با شما کار کنم.»
100 اشتباه رایج در مسیر نویسندگی| بخش دوم
در بخش اول این مقاله، بیست اشتباه را بررسی کردیم. در این پست به بیست اشتباه بعدی میپردازیم.
آموزههایی از وبلاگنویسی
دو سال قبل، زمانی که تازه نوشتن را آغاز کرده بودم؛ در یک دورهی آموزشی شرکت کردم. قرار شد استاد به تمرینهایمان با عدد صفر و یک نمره بدهد. برای نخستین تمرین استاد برایم نوشته بود: «هم صفر، هم یک. کاش کمی بیشتر مینوشتی. فکرهای نو با بیشتر نوشتن شکل میگیره.»
اشتباه بزرگی در نوشتن که باعث میشود هرگز نویسنده نشوید
تب داشتم. سرم سنگینی میکرد و درد استخوان امانم را بریده بود. فقط دلم میخواست بخوابم اما کشیک اورژانس بودم و باید وظایفم را انجام میدادم. تعداد ورودیهای دورهی ما خیلی کم بود، بنابراین کسی نبود که بتوانم از او درخواست کنم جایم را پر کند.