نوشتن

مطالعه برای نویسندگانی که مطالعه دوست ندارند|۵ دلیل برای اینکه نویسنده‌ها باید کتاب بخوانند

مطالعه برای نویسندگانی که مطالعه دوست ندارند|۵ دلیل برای اینکه نویسنده‌ها باید کتاب بخوانند

استیفن کینگ می‌گوید: «اگر می‌خواهید نویسنده شوید، باید دو اصل مهم را رعایت کنید: زیاد بخوانید و زیاد بنویسید. تا جایی که می‌دانم، راه دیگری وجود ندارد و از میان‌بر هم خبری نیست.»  
چرا می‌نویسم؟|دچار نوشتن

چرا می‌نویسم؟|دچار نوشتن

زیرا که واژه‌ها دست از سرم برنمی‌دارند. مدام خودشان را به درودیوار ذهنم می‌کوبند تا بیرون بیایند و در دل سپید کاغذ جاگیر شوند. هرکدام را که برمی‌گزینم، صدای آن یکی درمی‌آید: «پس من چه؟ من! مرا فراموش کرده‌ای؟»
با اهمال‌کاری در نوشتن چه کنیم؟|۸ ایده‌ی کاربردی برای غلبه بر اهمال‌کاری در نوشتن

با اهمال‌کاری در نوشتن چه کنیم؟|۸ ایده‌ی کاربردی برای غلبه بر اهمال‌کاری در نوشتن

تصور کنید می‌خواهید بنویسید اما یادتان می‌افتد خیلی وقت است به مادرتان کمک نکرده‌اید؛ یا فکر می‌کنید به دوستی که ده سال است از او بی‌خبرید زنگ بزنید؛ شاید هم کمد لباس‌هایتان را خیلی وقت است تمیز نکرده‌اید؛ یا با خودتان می‌گویید: «سری به اینستاگرام می‌زنم و بعد شروع به نوشتن می‌کنم. چند دقیقه که اشکالی ندارد». از همه بدتر زمانی است که یک توجیه کاملاً منطقی برای خود می‌تراشید و به بهانه‌ی کتاب خواندن از نوشتن فرار می‌کنید.
۵ پرسش مهم درباره‌ی نوشتن که خجالت می‌کشیدید بپرسید

۵ پرسش مهم درباره‌ی نوشتن که خجالت می‌کشیدید بپرسید

اگر شما در مسیر نوشتن و نویسندگی باشید، هرازگاه پرسش‌هایی در ذهنتان شکل می‌گیرد که ممکن است خجالت بکشید از کسی بپرسید. این سؤالات ذهن شما را مشغول نگه می‌دارند و روی کارایی‌تان  تأثیر منفی می‌گذارند.
رؤیای نوشتن | فصل چهارم

رؤیای نوشتن | فصل چهارم

آتنا نمی‌خواست مزاحم استاد شود، بنابراین تصمیم گرفت در گوگل جست‌وجو کند تا شاید راه‌حلی برای مشکلش پیدا کند. در گوگل عبارت «تکنیک‌های افزایش تمرکز» را تایپ کرد. اولین نتیجه تکنیکی بود به اسم پومودورو. با خودش گفت: «چه اسم جالبی.» وارد اولین نتیجه شد و شروع به خواندن کرد:
رؤیای نوشتن | فصل سوم

رؤیای نوشتن | فصل سوم

آتنا با خودش گفت: «شاید بتونم برم کتابخونه، ولی نه. نمی‌شه که هر ساعتی برم کتابخونه. تازه نمی‌تونم همه‌ی کتاب‌ها و دفتر و دستکم‌و با خودم ببرم. کافه هم که نمی‌تونم برم. اصلاً تو جای شلوغ، تمرکز ندارم. پس چی‌کار کنم؟» ناگهان جرقه‌ای در ذهن آتنا زده شد. یادش آمد که یک اتاق نسبتاً بزرگ در طبقه‌ی پایین خانه‌شان دارند که از آن به‌عنوان انباری استفاده می‌کنند.
رؤیای نوشتن | فصل اول

رؤیای نوشتن | فصل اول

آتنا با صدای زنگ ساعت، از خواب بیدار شد. خمیازه‌ای کشید، کش‌وقوسی به بدنش داد و با بی‌حالی از جایش برخاست. انگیزه‌ای برای رفتن به سر کارش نداشت. آتنا پزشک پوست و زیبایی بود و در یک کلینیک تخصصی کار می‌کرد اما علاقه‌ای به شغلش نداشت. خودش هم نمی‌دانست برای چه به این کار ادامه می‌دهد. اشتهایی به صبحانه نداشت، با این حال چند لقمه‌ای خورد.
روزنوشت‌های من
عضویت خبرنامه
عضو خبرنامه ماهانه وب‌سایت شوید و تازه‌ترین نوشته‌ها را در پست الکترونیک خود دریافت کنید.
آدرس پست الکترونیک خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...

ارتباط با من

می توانید با من از طریق ایمیل یا دایرکت اینستاگرام در ارتباط باشید.

mitra.jajarmi@yahoo.com