از وقتی چشم باز کردم، کتاب را در دستهای خود دیدم. حتا آن زمان که دوسه ساله بودم و طبعن سواد خواندن نداشتم. میپرسید چطور؟ الان برایتان میگویم. من از یک سالگی شروع به حرفزدن کردم. از همان موقع مادرم برایم کتاب میخواند. او میگوید: «اگر قسمتی از کتابی رو که قبلن برات خونده بودم، جا مینداختم یا اشتباه میخوندم، تو درستش میکردی و میگفتی نه اینجاش، این اتفاق میافته.» بله. من چنین بچهی باهوشی بودم. و اینگونه شد که من با کتاب دمخور شدم قبل از اینکه بتوانم بخوانم. یادم هست که کتابها را ورق میزدم. تصاویرشان را نگاه میکردم و از بوی کتابها سرمست میشدم.
آیا شما هم تصور میکنید هرچقدر بیشتر بنویسید، بهتر هم خواهید نوشت؟ درست است که کیفیت از دل کمیت بیرون میآید اما نکتهی مهمتری هم در این میان وجود دارد که کمتر کسی به آن توجه میکند. افراد زیادی را میشناسم که سالهاست مینویسند و اتفاقن زیاد هم مینویسند؛ اما همچنان به بدی روز اول.
من که آدم خلاقی نیستم. کاش من هم مثل دوستم خلاق بودم. اگر خلاقیت بیشتری داشتم، در کارم موفقتر بودم. چهطور میتوانم خلاقیتم را افزایش بدهم؟ حتمن شما هم در مسیر کار و فعالیت خود این جملات را به خود گفتهاید. اما خلاقیت چیست و آیا راهی وجود دارد که بتوانیم خلاقتر شویم؟
تا به حال به این موضوع اندیشیدهاید که از زبان شخصیتی دیگر غیر از خودتان، یادداشت روزانه بنویسید؟ این کار میتواند خلاقیت شما را افزایش دهد و حتا این یادداشتها را به یک اثر ادبی تبدیل کند.
این کتاب برای کسانی نوشته شده است که مشغول ساختن با حادثهی دلخراش یا واقعهی دردناکی هستند. این واقعه ممکن است خیلی سال قبل اتفاق افتاده یا همین الان در حال وقوع باشد. احتمالن متوجه میشوید که دربارهی آن بینهایت فکر میکنید، بیش از حد نگرانید، و حتا خیلی خوابش را میبینید.
یادداشت روزانه ثبت وقایع و رخدادهای روزانه، مشاهدات، تجربیات، عواطف و دغدغهها است. تمرین گاهشمار را بهخاطر دارید؟ آن تمرین هم درواقع نوعی یادداشتنویسی روزانه است. اما وقتی برای مدتی گاهشمار بنویسید یادداشتهای روزانهی شما رنگ و بوی دیگری به خود میگیرند. شما خودتان و اطرافیانتان را بهتر میشناسید. یاد میگیرید که چطور احساساتتان را مدیریت کنید. چطور بهتر برنامهریزی کنید و اولویتهایتان را مشخص کنید.