گفت: گاهی بیانگیزه میشوم. چهگونه انگیزهام را برای نوشتن حفظ کنم؟ گفتم: نمیتوانی. در شروع مسیر معمولاً انگیزهات خیلی زیاد است. میل بسیاری به نوشتن داری و از انجام آن خیلی لذت میبری. اما
قبل از اینکه با نوشتن آشنا شوم، با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم میکردم. تحملم کم بود و زود عصبانی میشدم. با اطرافیان سر هر مسئلهی کوچکی بحث میکردم و ناراحتیها را مدام در ذهنم نشخوار میکردم. اضطراب و نگرانی از صبح که بیدار میشدم تا شب که میخوابیدم با من همراه بود. نیاز داشتم تا ذهنم را از احساسات منفی تخلیه کنم اما نمیدانستم چگونه
بیشتر افرادی که به نوشتن روی میآورند، دوست دارند بدانند در مسیر رشد و پیشرفت هستند یا درجا میزنند؛ اما ملاکی برای سنجش پیشرفت خود ندارند. در این نوشته به دو عاملی اشاره میکنم که با بررسی آنها
برای دومین بار، برندهی مسابقهی «3جمله» شدم. این مسابقه برای اعضای «کمپ ایدهپزی» برگزار میشود. هربار با یک کلمهی خاص، سه جمله مینویسیم. کلمهی این دوره، «پوست» بود. سه جملهی من عبارت بودند از:1. شعرهایم را روی پوستم حک میکنم تا شاعرانه تو را در آغوش بگیرم.2. زیر پوست شب، رگ خواب پنهان است.3. برای اینکه پوستش روشن شود، هر شب قرص ماه میخورَد.
گفت: میخواهم بنویسم. نوشتن را دوست دارم. اما اگر استعداد نداشته باشم چه؟ گفتم: بگذار خیالت را راحت کنم. تو هیچ استعدادی در زمینهی نوشتن نداری. حالا میخواهی چه کار کنی؟ نوشتن را رها میکنی؟ گفت: نمیدانم. شاید.