سالها قبل از اینکه بهصورت جدی به نوشتن بپردازم، جملههای کوتاهی مینوشتم و در صفحهی اینستاگرامم به اشتراک میگذاشتم. این جملات موردعلاقهی مخاطبانم بود و بازخوردهای خوبی از آنها میگرفتم.
سیزده اسفند سال ۱۳۹۹ مادربزرگم فوت کرد. مرگ او برایم ضربهی بزرگی بود اما باعث شد به خودم بیایم و بیندیشم با بقیهی زندگیام میخواهم چه کنم. شغلم را که دوستش نداشتم رها کردم و به علاقهی همیشگیام (نوشتن)، روی آوردم.
دو سال قبل، زمانی که تازه نوشتن را آغاز کرده بودم؛ در یک دورهی آموزشی شرکت کردم. قرار شد استاد به تمرینهایمان با عدد صفر و یک نمره بدهد. برای نخستین تمرین استاد برایم نوشته بود: «هم صفر، هم یک. کاش کمی بیشتر مینوشتی. فکرهای نو با بیشتر نوشتن شکل میگیره.»
تب داشتم. سرم سنگینی میکرد و درد استخوان امانم را بریده بود. فقط دلم میخواست بخوابم اما کشیک اورژانس بودم و باید وظایفم را انجام میدادم. تعداد ورودیهای دورهی ما خیلی کم بود، بنابراین کسی نبود که بتوانم از او درخواست کنم جایم را پر کند.
«من خیلی دوست دارم بنویسم، ولی نمیدونم از کجا شروع کنم. پیشنهاد شما به آدمی که تازه میخواد نوشتنو شروع کنه چیه؟» روزی نیست که پیامهایی با این مضمون دریافت نکنم. خیلیها دوست دارند بنویسند و قدم در مسیر نوشتن و نویسندگی بگذارند، اما سردرگمند، نمیدانند چه بنویسند؛ از کجا شروع کنند و چه تمرینهایی انجام دهند.
برای نویسنده شدن فقط نوشتن کافی نیست. لازم است مربیانی داشته باشید تا به شما کمک کنند و راه را برایتان کوتاه کنند. در این پست با سه نفر از مدرسان فعال حوزهی آموزش نویسندگی آشنا میشوید. این افراد میتوانند از شما نویسندهی بهتری بسازند.
استیفن کینگ میگوید: «اگر میخواهید نویسنده شوید، باید دو اصل مهم را رعایت کنید: زیاد بخوانید و زیاد بنویسید. تا جایی که میدانم، راه دیگری وجود ندارد و از میانبر هم خبری نیست.»
تصور کنید میخواهید بنویسید اما یادتان میافتد خیلی وقت است به مادرتان کمک نکردهاید؛ یا فکر میکنید به دوستی که ده سال است از او بیخبرید زنگ بزنید؛ شاید هم کمد لباسهایتان را خیلی وقت است تمیز نکردهاید؛ یا با خودتان میگویید: «سری به اینستاگرام میزنم و بعد شروع به نوشتن میکنم. چند دقیقه که اشکالی ندارد». از همه بدتر زمانی است که یک توجیه کاملاً منطقی برای خود میتراشید و به بهانهی کتاب خواندن از نوشتن فرار میکنید.