با فصلنامهی آفرینندگان از طریق آقای رضایی گماری آشنا شدم. شهریورماه سال گذشته، آقای رضایی به من پیام دادند: «برای شمارهی جدید فصلنامهی آفرینندگان، منتظر ارسال آثار ارزشمند شما در زمینهی کاریکلماتور هستم». بیاغراق خیلی ذوقزده شدم.
خانم نویسنده دیروز پستی در یکی از پیجهای آموزش نویسندگی دید با این عنوان: «نوشتن برای خواننده». در کپشن نوشته شده بود: «خیلی وقتها از زبان نویسندهها میشنویم که میگن براشون مهم نیست که خوانندههاشون کم باشن و فقط برای برای خودشون و ذات هنر مینویسن. الان دیگه این دیدگاه، گرفتن ژست نخنمایی شده!
«مامانی تموم کرد. بدبخت شدیم.» این پیامی بود که برادرم در ساعت ۷:۴۵ دقیقه روز چهارشنبه سیزدهم اسفندماه سال ۱۳۹۹ برایم فرستاد. فوت ناگهانی مادربزرگم بدون هیچ بیماری زمینهای قبلی، شوک بزرگی به من وارد کرد.
خانم نویسنده میخواست شروع به نوشتن کند که چشمش به کودک درونش افتاد که با چشمهای اشکآلود به او خیره شده بود. خانم نویسنده گفت: «چی شده فسقلی؟ چرا گریه میکنی؟» کودک درون با عصبانیت
شما جز کدام گروه هستید؟ گروهی که منتظر میمانند تا ایدهی درخشانی به ذهنشان خطور کند تا آن را بنویسند یا همواره مینویسید، هرچند که ایدهی مهمی نداشته باشید؟ اگر نوشتن برای شما جدی است، باید جز گروه دوم باشید. اگر به انتظار ایده بمانید ممکن است سالی یک بار بنویسید و این شما را به جایی نخواهد رساند. نویسنده باید همواره در حال نوشتن باشد.
شما وقتی در زندگی با مشکلی مواجه میشوید یا از چیزی خشمگین میشود یا احساس اندوه میکنید، با چه کسی درددل میکنید؟ (همین ابتدای یادداشت بگویم که این ترکیب «درد دل» است نه «دردودل»! تو را به جان هر کسی که دوست دارید ننویسید دردودل.
شما یادتان نمیآید اما زمان ما دههی شصتیها پیدا کردن لوازمتحریر زیبا و فانتزی کار بسیار سختی بود. اکثر دفترها ساده بودند. یادم هست دوران راهنمایی که بودم، آنقدر گشتم تا بالاخره چند دفتر زیبا با عکس میکیموس پیدا کردم. دفترهایم رنگهای درخشانی داشتند و تصویر روی جلد هر کدام متفاوت بود. حس نوشتن در آنها هم فرق میکرد. انگار با لذت و شادی بیشتری مینوشتم.