وبلاگ

نگاهی به کتاب «مارتین ایدن»

نگاهی به کتاب «مارتین ایدن»

«مارتین ایدن» جوانی است نوزده‌ساله و بسیار فقیر. او ملوان است و گاهی به سفرهای دریایی می‌رود. زندگی‌اش صرف نوشیدن، ارتباطات سطحی با زن‌ها و دعواهای خیابانی می‌شود. شاید بتوان گفت او نمونه‌ی یک جوان لات و لاابالی است. یک روز پسری را از دعوایی نجات می‌دهد و به این واسطه با خانواده‌ی پسر آشنا می‌شود.
پایان باز یا گوگیجه گرفتن نویسنده؟

پایان باز یا گوگیجه گرفتن نویسنده؟

نسخه‌ی نمونه‌ی کتابی را در یکی از نرم‌افزارهای کتاب‌خوان مطالعه می‌کنم. داستان هیجان‌انگیز و جالبی به‌نظر می‌رسد. بخش دیدگاه‌ها را بررسی می‌کنم. همه توافق دارند که داستان جذابی است. کتاب را می‌خرم و شروع به خواندن می‌کنم. تعلیق و هیجان داستان رفته‌رفته بیش‌تر می‌شود.
دکتر نون چه کسی را دوست داشت؟

دکتر نون چه کسی را دوست داشت؟

با مرگ آغاز می‌شود. زن دکتر «نون» مرده و او جنازه‌اش را دزدیده و به خانه برده است. از داستان‌هایی که «مرگ» نقش کلیدی در ان بازی می‌کند فراری‌ام. می‌دانم که نباید بخوانمش؛ که اگر بخوانمش، گرفتارش می‌شوم. اما جادوی کتاب مرا به خود می‌خواند. با خودم می‌گویم: «چند صفحه‌اش را می‌خوانم و دیگر ادامه نمی‌دهم». می‌خوانم و می‌خوانم، و چشم که باز می‌کنم به پایان کتاب رسیده‌ام.
چرا نویسنده‌ها خودکشی می‌کنند؟

چرا نویسنده‌ها خودکشی می‌کنند؟

می‌پرسد: «چرا نویسنده‌ها خودکشی می‌کنن؟» جواب می‌دهم: «چون اونام آدمن. آدما به هزار و یک دلیل خودکشی می‌کنن. نویسنده‌هام از این قاعده مستثنی نیستن.» قانع نمی‌شود. من هم تلاشی برای قانع کردنش نمی‌کنم. اصلاً من‌و سننه. من که گوگل نیستم. خودش برود تحقیق کند و پاسخ سؤالش را بیابد. می‌خواهم بروم سراغ خواندن کتاب «مارتین ایدن».
نگاهی به کتاب «آسیب مغزی»

نگاهی به کتاب «آسیب مغزی»

دکتر «شارلوت مک کنا» پزشک متخصص پوست موفق و ثروت‌مندی است. هر آن‌چه را خواسته به دست آورده، اما این‌که در سن 36 سالگی همسر و فرزندی ندارد، نگرانش کرده است. او باهوش و مهربان است و کارش را به‌خوبی انجام می‌دهد، اما خود را چاق و زشت می‌پندارد و می‌ترسد با این شرایط مردی او را نخواهد. روزی با وکیل بسیار جذابی آشنا می‌شود.
فردآوا | چگونه صدای خود را در نوشتن پیدا کنیم؟

فردآوا | چگونه صدای خود را در نوشتن پیدا کنیم؟

دوستی می‌گفت: «من اگر نوشته‌هایم را جایی ببینم، نمی‌توانم تشخیص دهم که خودم آن‌ها را نوشته‌ام.» راست می‌گفت. تفاوتی در لحن و زبان متن‌هایی که در فضای اینترنت منتشر می‌شود یا حتا کتاب‌های چاپ‌شده، وجود ندارد؛ انگار همه‌ی این متن‌ها را یک نفر نوشته است.
گِلِه‌ی فراطبیعی

گِلِه‌ی فراطبیعی

کتابی از رسته‌ی «جنایی-پلیسی» برمی‌گزینی. خواندن را می‌آغازی. حدس‌هایی می‌زنی. می‌کوشی قطعات پازل را کنار هم بگذاری و پاسخ معما را بیابی که زارت، سر و کله‌ی یک روح خبیث پیدا می‌شود و کنترل همه‌چیز را به دست می‌گیرد یا از آن بدتر، یک روح بخت‌برگشته‌ی ستم‌دیده بدون یاالله گفتن، وارد ماجرا می‌شود
نگاهی به کتاب طوطی یا لوئیزیتو- یک داستان عشقی

نگاهی به کتاب طوطی یا لوئیزیتو- یک داستان عشقی

«آنسلما» زنی است در آستانه‌ی هفتاد سالگی که تنها زندگی می‌کند. پیش‌تر معلم بوده و به دلیل سیلی زدن به یکی از دانش‌آموزان از مدرسه اخراج شده است. سال‌ها پیش شوهرش را از دست داده و رابطه‌ی خوبی با فرزندان و نوه‌هایش ندارد. زندگی آنسلما تهی و خالی از شور می‌گذرد تا این‌که در زباله‌ها یک طوطی پیدا می‌کند. پرنده را با خود به خانه می‌برد و او را «لوئیزیتو» می‌نامد.
روزنوشت‌های من
عضویت خبرنامه
عضو خبرنامه ماهانه وب‌سایت شوید و تازه‌ترین نوشته‌ها را در پست الکترونیک خود دریافت کنید.
آدرس پست الکترونیک خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...

ارتباط با من

می توانید با من از طریق ایمیل یا دایرکت اینستاگرام در ارتباط باشید.

mitra.jajarmi@yahoo.com